استاد غلام حسین خان

 

مرگ رنجیت سنگ در ۱۸۳۹ میلادی، حکومت پنجاب را چنان متزلزل ساخت که توانایی حکمرانی بر ولایات شرقی افغانستان را از دست داد. رنجیت سنگ را شیر پنجاب، می‌نامیدند و از مهاراجه های سیک بود که زمان زیادی را در جنگ با مردم سرزمین افغانستان و حوالی آن صرف کرد و موفق شد آنان را از پنجاب باختری بیرون براند. او حتا تا پشاور چیره شد و این بار اول بود که حاکمی غیرمسلمان، زمام این مناطق را در اختیار می‌گرفت و از جنوب بر شمال می‌تازید و مناطق را تسخیر می‌کرد.

پس از مرگ او و پیروزی در برابر انگلیس، مردم در افغانستان زمینه‌ی ایجاد یک دولت ملی را فراهم می‌دیدند؛ اما دانسته و نادانسته به برخی شخصیت‌ها مثل وزیر محمد اکبر خان، نایب امین الله خان لوگری و محمد شاه غلجایی اعتماد کردند. این شخصیت‌ها همه و یکسره به نوبه‌ی خود به وزیر محمد اکبر خان اعتماد کردند و او زمینه را به برگشت شهزاده های فراری که مردم را در روز های دشوار تنها گذاشته بودند، مهیا ساخت. زمینه‌سازی بازگشت شهزاده های فراری از هند و ایران به کابل و قندهار توسط وزیر محمد اکبر را خان در تاریخ توجیه کرده و اقدامی تحت تأثیر عاطفه‌ی پدری و فرزندی خوانده اند؛ اما هر چه بود، مردم از چشیدن طعم شیرین مبارزات شان در برابر انگلیس محروم شدند.

در ۱۸۴۳ برابر به ۱۲۲۲ بود که امیر دوست محمد خان و شهزاده های فراری برگشتند. امیر دوست محمد خان بر تخت کابل نشست و سردار کهندل خان برادرش حکومت قندهار را به دست گرفت. امیر دوست محمد خان پیش از حرکت از کلکته به سوی افغانستان با گورنرجنرال هند توافق کرده بود که هرات و قندهار را خارج از قلمرو حاکمیت خود بشمارد. او کار های دیگری را هم انجام داد. از جمله کسانی را که انگلیس‌ها بر سر آنان انعام تعیین کرده بود، به انواع مختلف از میان برداشت. جایداد نایب امین الله خان لوگری را مصادره و خودش را در بالاحصار زندانی کرد تا آن که در ۱۸۵۷ برابر به ۱۲۳۶ به عمر ۷۲ ساله‌گی جان باخت. محمد شاه غلجایی از بیم هجوم و تاراج به اثر حملات نظامی امیر دوست محمد خان، با زن و فرزندانش به کوه های لغمان و نورستان متواری گشت و امیر قلعه‌ی بدیع‌آباد او را که زمانی زندان اسیران انگلیسی بود، ویران کرد. در حق سلطان احمد خان تا سرحد تبعید به ایران پیش رفتند. در این میان، وزیر محمد اکبر خان یگانه کسی بود که در دربار نگه داشته شد. گویا امیر او را زیر نظر گرفته بود تا حرکتی خلاف میل آنان و بر ضد انگلیس انجام داده نتواند. در حالی که پیوند خانواده‌گی بود که نقشی مهم‌تر را در این میان بازی می‌کرد.

امیر دوست محمد خان از ۱۴ زن خود ۵۲ دختر و پسر داشت و تمام قلمرو خود را بین ۲۰ برادر و پسرانش تقسیم کرد. از آن جمله حکومت تاشقرغان را به دو نفر سردار محمد امین و سردار محمد شریف سپرد که به نوبت هر دو سال بر آن محل حکمروایی می کردند. پس از الحاق مجدد هرات و قندهار، آن ولایات نیز به سردار غلام حیدر خان، سردار محمد امین و سردار شیر علی خان سپرده شد. او فوج و سپاه را نیز پنج پاره کرده و در میان چهار فرزند خود تقسیم کرد که از آن جمله دو سهم به سردار محمد اکبر و یک یک سهم به سردار محمد شریف، سردار محمد امین و سردار شیرعلی خان رسید.

به هر حال، بالاخره در زمستان ۱۲۲۵ برابر به ۱۸۴۶ وزیر اکبر خان پس از ابتلا به تب ملاریا توسط گولی های زهری یک طبیب هندی مسموم و کشته شد. در کشمکش هایی که در آن سال ها صورت گرفت، برخی از حصص افغانستان چند بار دست به دست شد و مردم به ناگزیر از بخشی به بخشی دیگر و حتا به بیرون از قلمرو به سوی ایران و هندوستان می‌رفتند تا از آسیب جنگ و هم¬چنان از ظلم اداره ملوک‌الطوایفی امیر دوست محمد خان به دور بمانند. در ۳۰ مارچ ۱۸۵۵ بود که نماینده¬ی امیر و ولیعهدش غلام حیدر خان معاهده جمرود را به عنوان اولین معاهده‌ی دولت محمدزایی با سر جان لارنس گورنر پنجاب امضا کرد و سواحل راست سند و بلوچستان رسما به دشمن سپرده شد.

۱۲جون سال ۱۸۶۳ برابر به ۱۲۴۲ بود که امیر دوست محمد خان در هرات درگذشت و شیرعلی خان ۴۱ ساله فرزندش در حالی حکومت خود را اعلان کرد که برادرانش با او مخالف بودند. در آن هنگام، سردار محمد افضل خان والی بلخ و میمنه و پسرش عبدالرحمن خان والی تخارستان و بدخشان، سردار محمد اعظم خان والی پکتیا، سردار محمد شریف والی فراه، سردار محمد امین والی قندهار و سردار محمد حسین والی هزاره جات بودند. در ۱۸۶۴ بود که امیر به بلخ به جان سردار افضل خان که از پرداخت مالیات اباء می‌ورزید لشکر کشید و او را شکست داد. افضل خان محبوس شد و پسرش عبدالرحمن خان به بخارا گریخت. سال دیگر امیر به قندهار لشکر کشید.

سردار محمد علی پسر امیر و سردار محمد امین حاکم قندهار با هشت هزار عسکر کشته شدند. امیر دچار افسرده‌گی شدید شد و در قندهار انزوا گزید.

سردار محمد اعظم برادر امیر که پس از لشکرکشی امیر به زرمت به هندوستان گریخته و انگلیس‌ها صد کلدار روزانه معاشش می‌دادند از راه چترال و بدخشان به قطغن آمده و با عبدالرحمن خان یکجا شده و هر دو به کابل حمله کردند که سردار محمد ابراهیم خان پسر امیر را شکست داده و حاکم کابل شدند. عبدالرحمن خان با سپاه منظم به غزنی رفت و در آن‌جا با امیرشیرعلی خان روبرو شد. سپاه امیرشیرعلی خان تاب نیاورد و امیر دوباره به قندهار رفت و همان شد که سردار محمد افضل خان اعلان پادشاهی کرد و عملا دو پادشاه در یک اقلیم حضور یافتند. افضل خان در ۱۸۶۷ در کابل وفات یافت و اعظم خان به پادشاهی رسید.

در قندهار پسران اعظم خان بر مردم ظلم بی‌حد روا می‌داشتند تا آن که امیرشیرعلی خان از هرات به قندهار لشکر کشید و مردم او را حمایت کرده و پسران اعظم خان شکست خوردند. از آن پس امیر به کابل لشکر کشید و در نتیجه پس از جنگ هایی، اعظم خان و عبدالرحمن خان به بخارا و سمرقند گریختند.

خانه‌جنگی‌ها و گریختن‌ها به مدت پنج سال میان برادران و برادرزاده‌ها ادامه یافت تا آن که امیر شیرعلی خان بار دیگر در ۱۸۶۸ برابر به ۱۲۴۷ بر کابل که از اختیار او بیرون شده بود، حاکمیت یافت و تا ۱۸۷۸ زمام امور را در دست گرفت.

امیر شیرعلی خان این بار اوامری صادر کرد که مردم از آن راضی بودند. او گردآوری مالیات زمین تا رسیدن محصولات را منع قرار داد. حواله‌ی معاش و مصرف افسر، عسکر و مامور دولت بالای مالیه‌دهنده را منع کرده و توزیع آن را از خزانه‌ی دولت امر داد. سپاه یا فوج را به خارج از محلات مسکونی فرستاد تا از مردم باج‌گیری نکنند. در ساحه‌ی حدود ۱۰۰۰ جریب زمین، شهرک شیرپور را به اطراف تپه بی‌بی مهرو اعمار کرد که به قطعات عسکری اختصاص داشت و گل آن در زیر پای فیل پخته می‌شد. هنوز شهر آباد نشده بود که جنگ دوم افغان و انگلیس آغاز یافت و شهر منهدم شد. یک مکتب نظامی و یک مکتب ملکی تأسیس کرد. چاپخانه‌ی لیتوگرافی به همت میرزا عبدالعلی خان در بالاحصار کابل به کار آغاز کرد و از سال ۱۸۷۵ نخستین نشریه به نام شمس‌النهار در ۱۶ صفخه ماه دو بار به نشرات آغاز کرد. تکت های پستی نیز در همین چاپخانه چاپ شد داکخانه یا دفتر پستی در پشاور فعال شد و نامه‌نگاری آغاز یافت و همان شد که خبرها تا بیرون هم رسید.۱

توجه امیرشیرعلی خان به موارد فرهنگی و هنری و هم‌چنان فراگیر شدن اخبار تغییرات مثبت، سبب شد تا برخی مردم که به کشور های هم‌جوار رفته بودند، راه بازگشت را در پیش گیرند.

در ۱۸۶۹ میلادی برابر به ۱۲۴۸ خورشیدی بود که کاروانی در یک شامگاه به کابل رسید. کاروان در نزدیکی های قصر بالاحصار توقف کرد. استاد میا سمندر خان پدربزرگ استاد نتو، استاد سائین‌کوت‌کلی خان، میا مهتاب خان، استاد نته خان، استاد گام الدین معروف به گامو خان پدربزرگ مادری استاد سرآهنگ به حیث آوازخوانان؛ استاد خدا بخش پدربزرگ پدری استاد رحیم بخش، برپور خان و طالعمند به حیث طبله نوازان؛ راجی، استاد محمد اکبر پدربزرگ مادری استاد رحیم بخش، و قندو به حیث سارنگ نوازان؛ رنگ علی رباب نواز و خانم مینا آوازخوان به افغانستان آمده، نخست در قصر بالاحصار کابل و پس از آن در گذر خواجه خوردک، اقامت گزیدند. پسان ها و در سال های بعدی، ستارجو پدر استاد قاسم‌جو از کشمیر و طبیب عطا حسین پدر استاد غلام حسین از لاهور به کابل آمدند.۲

طبیب عطا حسین خان پدر استاد غلام حسین خان و پدربزرگ استاد سرآهنگ، پیشه‌ی طبابت داشت که از طبیبان مشهور دربار امیر شیر علی خان به حساب می‌آمد۳.

طبابت سنتی و باستانی که عطا حسین خان در آن تخصص داشت از رونق ویژه در کابل و در دربار شیرعلی خان برخوردار شده بود. در عین حال، همه کسانی که به نحوی به کار فرهنگی، هنری و پزشکی در دربار مصروف بودند، می‌دیدند که کشمکش های زیادی در دربار و بالاحصار جریان دارد. سردار یعقوب خان که از جانشین اعلان شدن برادر ناتنی‌اش سردار ایوب خان، کودک هفت ساله، فقط به خاطر دوستی بیش‌تر پدرش با مادر او، آزرده بود در ۱۸۷۰ به هرات رفته و آن‌جا را اشغال کرد. پسان‌ها که از کرده پشیمان شد در ۱۸۷۲ میلادی به کابل آمده و تسلیم پدر شد؛ اما در زندان بالاحصار زندانی شد. این کشمکش‌ها و هم¬چنان تشکیل خانواده و بیش‌تر شدن تعداد اعضای خانواده‌ها سبب شد که کارگزاران فرهنگ و هنر دربار به هدایت امیر در گذر خواجه خوردک در نزدیکی بالاحصار اقامت گزینند.

خواجه خوردک مکی، مردی عارف و صوفی مشرب بود و در همان محله خانقاهی داشت که پیروان او در آن به ذکر می‌پرداختند۴. آن گاه که موسیقیدان های بزرگ در این محله جا گرفتند، نام محله به “خرابات” معروف شد. خراباتیان، شیوه‌ی نو ذکر و سماع را با موسیقی معرفی کردند و همان شد که گره محکمی در رابطه‌ی خراباتیان و خانقاهیان بسته شد.

به هر حال، با همه توجهی که شیر علی خان به امور دولتداری و فرهنگ و هنر داشت، بدون آن که به اثر دخالت های انگلیس و روس توانسته باشد، بنیاد یک نظام قوی را بگذارد، در ۲۱ فبروری ۱۸۷۹ به عمر ۵۶ ساله‌گی درگذشت. به هر ترتیبی که بود، نام محمد یعقوب خان در منابر خوانده شد و او جانشین پدر گردید. زندان، روح و روان یعقوب خان را پژمرده بود و او تمایلی چندان به هنر، فرهنگ و حتا دولتداری به شیوه‌ی پدر نداشت. او به اثر تشویق خسر خود یحیی خان که در زمان زندانی شدن او به کشمیر گریخته و در این ایام به کابل بازگشته بود، به پذیرش معاهده‌ی گندمک تن داد و نتوانست هیچ کارنامه‌ای مثبت به جا گذارد۵.

به روایتی، دو سال پیش از مرگ امیر شیرعلی خان در ۱۸۷۷ میلادی برابر به ۱۲۵۶ خورشیدی، استاد غلام حسین خان، فرزند طبیب عطاحسین خان و پدر استاد سرآهنگ در کابل زاده شد. کودک بود که اساسات موسیقی را از مامایش غلام جیلانی فرا گرفت؛ اما نخستین آموزگار مسلکی او استاد امام الدین پشاوری بود. استاد غلام حسین خان که از آوان کودکی به موسیقی علاقه داشت، پس از فراگیری اساسات موسیقی از مامایش به بمبئی در هند رفت و مدت مدیدی به فراگیری موسیقی پرداخت۶.

استاد سرآهنگ، در مصاحبه‌ای در ۱۳۴۶ گفته است: پدر مرحوم من تقریباً ۸۵ سال قبل در کوچه‌ی خواجه خوردک خرابات به دنیا آمد و طوری که می‌گویند هنوز پسر بچه‌ای بیش نبود که به موسیقی علاقه‌مند گردید و در سنین نوجوانی به بمبئی رفته به تحصیل فنون اساسی موسیقی پرداخت. مدت اقامت او در بمبئی ۹ سال را در برگرفت و وقتی به کابل برگشت در موسیقی دست رسا داشت و دیری نگذشت که به حیث یک خواننده‌ی معروف در دربار امیر حبیب الله خان قبول گردید.۷

به روایت دیگر، استاد غلام حسین، ۹ ساله بود که پدرش او را به مصرف شخصی خود به بمبئی برد و او به گفته‌ی خودش ۱۶ سال را در آن جا به تحصیل موسیقی پرداخت و در جریان تحصیل به زبان های سانسکریت، انگلیسی، هندی، اردو، گجراتی و مرهتی آشنایی یافت۸.

به نظر می‌رسد که در مصاحبه‌ی استاد سرآهنگ با مجله‌ی ژوندون، مغالطه‌ای در رابطه به مدت اقامت استاد غلام حسین در هند صورت گرفته و سن او را در آن هنگام که ۹ ساله بود، با مدت اقامتش عوضی گرفته‌اند. به هر صورت، باید مصاحبه‌ی خود استاد غلام حسین خان، سندی دقیق‌تر باشد که نشان می‌دهد او در ۹ ساله‌گی یا هفت سال پس از مرگ امیر شیرعلی خان در ۱۸۸۶ میلادی به هند رفت. ۱۶ سال را در آن‌جا سپری کرد و در حوالی ۱۹۰۲ میلادی به کابل برگشت که سال دوم زمامداری امیر حبیب الله بود.

در هند، استاد غلام حسین خان با پذیرش دشواری های مسافری مشتاقانه به آموزش موسیقی پرداخت. او در پهلوی آوازخوانی کلاسیک، نواختن برخی از سازها را نیز آموخت و از نخستین کسانی بود که با ساز های پرده‌یی آشنا شد. در بازگشت از هند، استاد غلام حسین، معروف‌ترین آوازخوان دربار امیر حبیب الله خان شد. در سراج الاخبار آمده است که منزلت استاد غلام حسین خان در دربار امیر حبیب الله به حدی بالا گرفت که در سفر های امیر برای او خیمه‌ی خاص و جداگانه بر می‌افراشتند.۹

امیر حبیب الله که به آوازخوانی استاد غلام حسین و هنر او ارج فراوان می‌گذاشت، استادان او، استاد امام الدین و استاد کریم بخش خان سندی را از هند برتانوی به کابل دعوت کرده و در محفلی باشکوه که در دربار ترتیب داده بود، مراسم گُرمانی استاد را نزد ایشان به صورت مجلل برگزار کرد.

آن گونه که از فهرست آهنگ های استاد بر می‌آید، او شعر کلاسیک و عرفانی را به دقت مطالعه کرده و بهترین اشعار و ابیات را به حافظه سپرده بود. بر بیت‌رسانی و بدیهه‌خوانی که از نکته های جذاب موسیقی آن دوره بود، تسلط داشت.

عبدالغفور برشنا به نقل قولی از پدر خویش مرزا سلطان احمدخان منشی، اشاره می‌کند که امیر حبیب الله با وجود تظاهر به تدین در رابطه به میخواران در داخل دربار از چشم‌پوشی کار می‌گرفت؛ به طوری که خسرش سعدالدین خان علوم، همواره او را متوجه موضوع می‌گردانید. یک روز که امیر از سماجت خسرش به تنگ آمده بود از استاد غلام حسین خواست تا یک کنایه به خسرش بدهد. استاد بی‌درنگ سرود:

گر مَی نخوری طعنه مزن مستان را

بنیاد مکن تو حیله و دستان را

تو غره بدان مشو که من مَی نخورم

صد کار کنی که مَی غلام است آن را۱۰

استاد سرآهنگ در مورد بازگشت پدرش از هند می‌گوید: او پس از بازگشت، مدت‌ها درباریان و مردم هنر دوست کابل را با شور و نوای موسیقی سرگرم ساخت. هنگامی که امیر حبیب الله خان کشته شد و امیر امان الله خان بر اریکه‌ی سلطنت نشست باز هم استاد خواننده‌ی دربار بود، ولی در این هنگام بار دیگر آهنگِ هند نمود و در آن وقت مرا که شاید بیش از پنج سال نداشتم با سایر اعضای فامیل با خود به هند برد. سفر دوم استاد به هند مانند سفر اولی او نبود زیرا در این سفر استاد درس نمی‌خواند بلکه فنون موسیقی را تدریس می‌کرد چنان که در دهلی یک کورس موسیقی تأسیس کرد و شاگردان زیادی را گرد آورد ولی دوری از وطن برای او رنج‌آور بود۱۱.

شاه امان الله، به صورت طبیعی و به خاطر محدود و محصور ماندن روابط داخلی دربار و هم چنان به دلیل بروز تنش و ناسازگاری هایی که با بازمانده های دوران زمامداری امیر حبیب الله به میان آمده بود، تغییرات گسترده در تشکیل و ساختار دربار را عملی کرد. به نظر می‌رسد که در نتیجه‌ی این تغییرات، استاد غلام حسین خان نیز که به امیر حبیب الله، نزدیک بود در فاصله از دربار شاه امان الله، قرار گرفت و شاید یکی از دلایل سفر دومش به هند هم در همین امر نهفته بود.

در اواسط دوران پادشاهی امان الله خان، استاد دوباره به کابل برگشت. این بار استاد غلام حسین خان، همکاریش را با رادیو آغاز کرد که در آن وقت در کوتی لندنی موقعیت داشت. او در مصاحبه‌ای گفته است که استاد محمود طبله‌نواز، عبدالواحد سارنگ‌نواز و سحرگل رباب‌نواز از نوازنده‌گان چیره‌دست، استاد قاسم، استاد نبی‌گل، حبیب الله، نوروز و عبدالشکور از آوازخوانان مطرح آن دوره بودند.

به اساس همان مصاحبه، آن‌گاه که رادیو از کوتی لندنی به ساختمان جدید انتقال یافت، استاد غلام حسین، نخست منتظم موسیقی رادیو و سپس مشاور مسلکی رادیو افغانستان شد. او کم از کم سی سال پسینِ عمرش را در ترویج موسیقی صرف کرد که از آن جمله ۱۵ سال را در پوهنی تیاتر یا تیاتر معارف، به تدریس موسیقی به شوقی‌های آن دوره پرداخت۱۲.

رادیو برای نخستین بار در سال ۱۳۰۴ خورشیدی در کابل به نشرات پرداخت. عمارت اولی رادیو در کنار پل هارتن که به نام کوتی لندنی شهرت داشت تا سال ۱۳۴۵ هم تخریب نشده بود، اما پسان‌ها جای آن را یک پارک کوچک اشغال کرد.

پیش از آن که رادیو به نشرات آغاز کند، دو پایه‌ی چوبی به بلندی بیست و پنج متر در پارک مقابل عمارت نصب شده بود که با چار سیم به هم ارتباط داشتند. مردم در اوایل آن را “دار باز” تصور می کردند، ولی به زودی معلوم شد که این دو پایه آنتن رادیو است. وسایل داخل استدیو، یک مایکروفون و یک امپلی فایر را در بر می‌گرفت. نشرات، ساعت پنج عصر آغاز می‌شد که چند خبر داخلی و خارجی، یک مقاله اجتماعی و چند پارچه آهنگ زنده را شامل می‌شد. وسایل شنیدن مردم دستگاه های کوچکی بود که به نام رادیو کریستل یاد می‌شد و مردم آن را رادیوی گوشکی می‌گفتند که صرف یک نفر می‌توانست از آن استفاده کند. در آن هنگام، در بالای بام خانه آنتنی نصب کرده و لین آنتن را به دستگاهی که طول و عرض آن از هشت سانتی متر تجاوز نمی کرد وصل می‌کردند. قیمت این دستگاه در آن وقت یک‌صد افغانی بود و تعداد آن در شهر کابل از صد عدد تجاوز نمی‌کرد و هر کس توان خریدن آن را نداشت. این وضع تا ۱۳۰۷ دوام داشت تا آن که به اثر اغتشاش، رادیو هم از بین رفت. در ۱۳۱۷ عمارت جدید رادیو در نزدیک “شاهی پل” بنیاد گذاشته شد که عمارت آن هنوز پابرجا بوده و فرستنده آن در یکه توت موقعیت داشت. در اوایل ۱۳۱۹ ریاست مستقل مطبوعات در تشکیل دولت اضافه شد که مدیریت رادیو هم در آن شامل شد. عمارت قهوه‌خانه‌ی چمن حضوری به ریاست مستقل مطبوعات سپرده شد و آن را کلوپ رادیو ساختند. در میزان ۱۳۱۹ بود که نشرات امتحانی رادیو آغاز یافت و هر روز ساعت ۷ صبح کارکنان رادیو و موسیقی به یکه‌توت می‌رفتند و رادیو های کلان ۵چراغه، ۷چراغه، ۹چراغه و ۱۲چراغه توسط تجار به کابل آورده شد. در عقرب ۱۳۱۹ استدیوی رادیو در پل باغ عمومی تکمیل گردید و نشرات مرتب رادیو آغاز یافت. در اوایل فقط همان یک اتاق کلان بود که اخبار و مضامین و موسیقی از آن نشر می‌شد. چون در آن روز ها جنگ عمومی دوم در اوج شدت خود بود، اخبار جنگی زیاد نشر می‌شد و مردم به شنیدن آن علاقه‌ی خاصی داشتند. در بسیاری نقاط شهر لودسپیکر ها نصب بود و کسانی که رادیو نداشتند، از آن استفاده می‌کردند. تشکیل رادیو در بخش نشرات خود یک مدیر، یک معاون، یک سرکاتب تحریر، دو ترجمان پشتو، چار تهیه‌کننده، یک سرکاتب اجراییه با دو کاتب، یک تحویلدار و سه ملازم داشت. دسته‌ی موسیقی‌نوازان شامل مرحوم استاد محمود طبله‌نواز، دین محمد سارنگی مشهور به ماشین، غلام سخی ربابی، استاد قربان علی، استاد غلام حسن سرنده‌نواز، محمد رحیم دلربانواز، استاد فقیر حسن سارنگی، استاد عمر ربانی، استاد غلام حسین آوازخوان، استاد قاسم، استاد نبی گل و دری لوگری می‌شد. پسان ها از آوازخوان های آماتور گل احمد شیفته، مرحوم میرزا نظر محمد، کریم شوقی، ماما عبدالباقی، خلیفه عبدالاحد، رجب علی رنگریز، علی خان یاسینی، جلیل احمد ویرجن، عبدالرزاق و دیگران هم به رادیو راه یافتند۱۳.

نخستین کارگزاران رادیو به شمول استاد غلام حسین خان، کار شان را در چنان شرایطی آغاز کردند. آنان پیاده و در حالی که آله‌ی موسیقی را هم با خود می‌داشتند، صبح زود و یا در زیر گرمای آفتاب به رادیو می‌رفتند. ساعت‌ها را منتظر می‌ماندند تا در فاصله کوتاه بین دو برنامه، آهنگ یا پارچه موسیقی را به طور زنده اجرا کنند. شب ها، آنان ناگزیر بودند با همان آله‌ی موسیقی، پیاده به سوی خانه های خود روان شوند. فهرست آوازخوانان و نوازنده‌ها هم بسیار طویل نبود. گاهی که یکی از آنان نمی‌توانست به وقت معینه به رادیو حاضر شود، باید دیگری در همان حوالی حضور می‌داشت تا جای خالی او را پر کند.

به روایتی دیگر فهرست نخستین آوازخوانان در دوره امیر شیرعلی خان تا دوره امیر حبیب الله که پسان‌ها تعدادی از آنان که هنوز زنده بودند و به رادیو هم راه یافتند؛ به چند دسته تقسیم شده بود. در میان نخستین سراینده‌گان فارسی، استاد غلام محی الدین، داد محمد، استاد قربان علی، مشرکثیو، سوبه سنگ، امام الدین، ستارجو، استاد کریم بخش، استاد پیربخش، استاد غلام حسین، استاد راجه، وزیر گل، استاد قاسم، استاد نوروز، میرزا محمد شریف شوقی، میرزا باقی شوقی مشهور به ماما باقی؛ در سراینده‌گان شغنی، اکه عبدالرحمن و ملا حکیم؛ در سراینده‌گان هندی، میا مهتاب، میا سمندر، سائین کوت کلی، استاد نته خان، استاد دولو خان، استاد رنگو خان، استاد گامو؛ در سراینده گان کشمیری خوان، قادرجو، خالق جو، وزیر جو؛ و در سراینده‌گان سبک ایرانی، رستم کلان، استاد قربان، مراد علی، حیدر نمدمال، سید قریش، صوفی رستم، حیدر پینه، حیدر ملا، عثمان بلاق، سلطان شاه، حیدر شاه، میرزا رجب علی، عبدالاحد و سید سرور شاه، شامل بودند۱۴.

 

آهنگ‌سازی، ترویج و تدریس موسیقی:

پس از بازگشت دوم استاد غلام حسین از هند، موسیقی توسط استاد نتو در لیسه‌ی حبیبیه، استاد قربان علی در مکتب استقلال، و استاد پیر بخش در دارالمعلمین کابل تدریس می‌شد؛ در آن هنگام، استاد غلام حسین، نخستین نظامنامه‌ی تدریسی موسیقی را ترتیب کرد که متأسفانه با واکنش های احساساتی در جامعه مواجه شد.

استاد غلام حسین، با آن که استاد موسیقی کلاسیک بود، به موسیقی غربی نیز دسترس داشت. او ارکستر های نظامی را تدریس و همراهی می‌کرد. در فیلم های صامت یا بی‌صدای نخستین سینمای کابل یا سینمای بهاری مهتاب پغمان، پیانو می‌نواخت و احساسات و هیجانات فیلم‌ها را با موزیک تمثیل می‌کرد تا مردم به سینما علاقه‌مند شوند. صفحات مجلات پشتون‌ژغ آن سال‌ها نشان می‌دهد که او نخستین هارمونیم‌نواز و به همین گونه نخستین پیانو نواز رادیو کابل بود که می‌توان او را آغازگرِ ساز های پرده‌یی در افغانستان دانست.

او در مصاحبه‌ای گفته است: تا دوران سلطنت امیر عبدالرحمن، سراینده‌گان ما غالبا سرود های خود را با رباب زمزمه می‌کردند و هارمونیه برای نخستین بار در زمان امیر حبیب الله از هند به افغانستان آمد و اندک اندک این هنر رونق گرفت و اگر ادعایم حمل بر خودخواهی نشود، من از هارمونیه‌نوازان پیشرو افغانستان هستم۱۵.

استاد غلام حسین برعلاوه‌ی تعلیم‌خانه در خرابات، شاگردانی در بیرون خرابات یا غیرحرفوی‌ها را نیز آموزش داده است. معروف‌ترین شاگردانش در خرابات، استاد نبی گل، استاد رحیم گل، استاد غلام دستگیر شیدا، استاد ماستر احمد بخش کلارنت نواز معروف، استاد محمد حسین سرآهنگ فرزندش، استاد معراج الدین و استاد سراج الدین ستار نوازان، خان محمد و شفیع محمد غزل خوان‌ها بودند. تصویری از تعلیم‌خانه‌ی استاد، تعداد بیشتر شاگردان را نشان می‌دهد که استاد رحیم بخش و استاد شیدا نیز در میان شان دیده می شود. گفتنی است که استاد رحیم بخش، موسیقی را ابتدا از پدر بزرگش استاد اکبر سارنگ‌نوازِ دربار امیر عبدالرحمن خان، سپس به مدتی از استاد غلام حسین خان و از استاد قاسم خان، فراگرفت۱۶ که گُرمانی او نزد استاد قاسم خان انجام یافته است.

 

فرخ افندی که خود از استادان موسیقی غربی در دوران امان الله خان و پس از آن بود، استاد غلام حسین را بزرگترین استاد موسیقی کلاسیک آن عصر دانسته و می‌گوید که او شاگردانی تربیه کرد و نواختن ساز های پرده‌یی و پیانو را بنیان گذاشت. افندی به همین گونه از معراج الدین خانِ مدم‌نواز، استاد چاچه محمود طبله‌نواز، و ناظر به بزرگی یاد کرده و آنان را نیز استادان موسیقی افغانستان در آن عصر می‌داند. او گفته است که موسیقی کلاسیک را استاد غلام حسین و ماستر معراج الدین تدریس می‌کردند؛ موسیقی پشتو را استاد نبی گل، تدریس می‌کرد؛ و موسیقی غربی را من پیش می‌بردم۱۷.

 

شاگردان بیرون خرابات استاد غلام‌حسین‌خان، عبدالوهاب مددی، ضیا قاریزاده کبوتر، اسدا الله آرام، شاه‌ولی‌ولی ترانه‌ساز، گل احمد شیفته، انجنیر یونس، کریم خان شوقی، ابراهیم نسیم، عزیز احمد پنهان، وصال، عبدالکریم زیارکش، عبدالرحیم ساربان، بانو خدیجه پروین، بانو زرین، بانو لیلا، بانو رعنا، دکتور روح افزا، و تعدادی دیگر بودند که از کورس موسیقی رادیو فارغ شدند. از عبدالجلیل زلاند و حفیظ‌الله خیال نیز به عنوان هنرمندانی یاد شده که استاد به آن ها توجه داشت و در آن دوره‌ها در کورس‌های موسیقی رادیو مصروف فراگیری موسیقی بودند. عبدالجلیل زلاند حدود ده سال داشت که به کورس موسیقی رادیو در حالی که فرخ افندی استاد موسیقی غربی و استاد غلام‌حسین خان استاد موسیقی شرقی آن بود، شامل گردید۱۸.

عبدالوهاب مددی که از شاگردان استاد غلام حسین بوده، در مصاحبه‌ای می‌گوید: من در یکی از روز های خزان سال ۱۳۳۴ برای نخستین بار در رادیو کابل آواز خواندم. در آن وقت خواندن ها مستقیم پخش می‌شد و استاد غلام‌حسین به حیث منتظم و آهنگساز رادیو ایفای وظیفه می‌کرد. چون آوازم مورد پسند او واقع شد، بدون دریافت حق‌الزحمه و چشمداشت، مرا رهنمایی های فراوان کرد و قواعد ابتدایی سر و تال را به من آموخت و آهنگ‌های زیادی برای من ساخت که برای همیشه مرهون احسان آن استاد بزرگ و فقید خویش خواهم بود۱۹.

مددی، حدود چار دهه پس از آن مصاحبه، بار دیگر همان گفته‌ها را در مورد استادش تکرار کرده و می‌گوید که استاد بدون چشمداشتی از شاگردانش تلاش می‌کرد تا موسیقی را به علاقه‌مندان این هنر بیاموزاند. او اضافه می‌کند که در تمام مدت تدریس، وقتی جرأت کرد استاد را به پاس آموزگاری به نان دعوت کند، پول نان را هم خود استاد پرداخت و با هزار پافشاری، به سختی راضی شد تا فقط یک شیریخ را از پول شاگردش بخورد۲۰.

پس از یک وقفه در کورس‌های آموزشی، در آغاز بهار سال ۱۳۴۴ رادیو افغانستان بار دیگر مصمم شد تا کورس ها را برگزار کند. حدود ۲۲۰ نفر ثبت نام کردند که از جمله ۷۰ تن پس از بررسی استعداد در یک دوره‌ی دو ساله به آموزش موسیقی انتخاب شدند. صنوف آواز، پیانو، ماندولین، رباب، دوتار، دلربا، ستار و تنبور به فعالیت آغاز کردند که به آلات موسیقی وطنی سهم بیشتر داده شد. کورس‌ها همه روزه به استثنای جمعه به ساعت پنج عصر آغاز می‌یافت و دو ساعت دوام می‌کرد. استاد غلام‌حسین، آواز شرقی و شناختن مقام ها، سر و تال را تدریس می‌کرد که ۲۷ شاگرد در بخش آواز داشت. استاد محمد عمر در صنف رباب، استاد فقیر حسن به حیث معلم نظری، عبدالمجید در صنف تنبور، اعزاموف مشاوری از اتحاد جماهیر شوروی آواز و پیانو، و کریم هروی دوتار تدریس می‌کرد۲۱.

در کنار آموزش به بزرگسالان، استاد غلام‌حسین خان به موسیقی کودکان نیز توجهی ویژه داشت و آن را مهم می‌دانست. او ترانه های چینی‌گک، توپک خال خالی و چند تای دیگر را به کودکان کودکستان ها تنظیم کرد و کوشید تا استعدادها را در کودکی تشخیص داده و مورد آموزش قرار دهد.

بانو سلما جهانی، در مصاحبه‌ای گفته است که استاد غلام‌حسین خان استعداد او در آوازخوانی را در کودکستان تشخیص داد. او می‌گوید که مثل همین دیروز به یادش می‌آید که با جمعی از کودکان در اتاق موزیک تحت نظر استاد بزرگ موسیقی، مرحوم استاد غلام‌حسین، ترانه می‌خواندیم و با شور و شوق ترانه‌ای را که از زبان استاد ما شنیده‌ایم، زمزمه می‌کنیم و من خوب به خاطر دارم که یک روز در صحن کودکستان “اندرچو” یا بالای “گاز” قرار گرفتم و با خود زمزمه می‌کردم و ترانه می‌خواندم که ناگهان استاد با دستی نوازشگر دستم را گرفته و مهربانانه گفت:

-ثریا تو آوازخوان خوبی خواهی شد!۲۲

استاد غلام‌حسین، می‌خواست از هر طریق ممکن موسیقی را در میان علاقه‌مندان و افراد دارای استعداد ترویج داده و از محدوده‌ی خرابات به تمام سطوح جامعه بکشاند؛ از همین سبب است که او را “پلِ میان موسیقی سنتی و آماتور۲۳” نیز خوانده‌اند. گفته می‌شود که باری محمد هاشم میوندوال و حسن شرق نزد استاد غلام حسین در تعلیم‌خانۀ او در محلۀ جاده‌ی میوند امروزی آمدند تا موسیقی بیاموزند. استاد غلام‌حسین پس از دو سه ماه به حسن شرق گفته بود:

-هاشم کمی استعداد داره، اما تو به دنبال موسیقی نباش.

محمد هاشم میوندوال که در هنگام فوت استاد غلام‌حسین خان، صدراعظم افغانستان بود در مراسم جنازه‌ی او گفت که استاد غلام‌حسین نه تنها استاد افغانستان بلکه استاد شخصی من نیز بود۲۴.

استاد غلام‌حسین خان، به اضافه‌ی آن که به تدریس موسیقی پرداخت، از نخستین آهنگسازان نیز بود. اگر آهنگسازی، جدا از شیوه‌ی سنتی غزل‌خوانی در نظر گرفته شود، او نخستین آهنگ‌ها در رادیو کابل را ساخته است. خود او از میان صد‌ها کمپوزش، آهنگ‌های “گل‌فروش” به آواز بانو خدیجه پروین و بر مبنای تصنیفی از ابراهیم خلیل، و آهنگ “دوش بر یادت نگارا گریه‌ی مستانه کردم” به آواز خیال و فرشته را بیشتر می‌پسندید.

آهنگ “گل‌فروش” استاد از نخستین آهنگ هایی است که با هنر تمثیل به روی صحنه‌ی تیاتر معارف رفت. در حالی که بانو خدیجه پروین، این آهنگ را در تیاتر می‌سرود، محبوبه جباری و میمونه غزال، آن را به روی استیژ تمثیل می‌کردند. میمونه غزال می‌گوید، شش ساله بود که بار نخست در محل لیسه‌ی استقلال، در تیاتر معارف با خواهرش محبوبه جباری، و دختر عمه‌ی با نو رخشانه “خواهرزاده‌ی اصیل خان جنرال” و یک دختر دیگر در آهنگ “گل‌فروش” در حالی که سبد های گل نرگس به دست می‌داشتند، به روی استیژ رفت و در جریان آهنگ، گل های نرگس را به تماشاچیان تقسیم می‌کردند۲۵.

آهنگ “گل‌فروش” در رادیودرام “دختر گل‌فروش” نوشته‌ی عبدالرشید لطیفی نیز به کار گرفته شد. متن این آهنگ نشان می‌دهد که در آن زمان، گل‌فروشیِ دختران خوردسال بر روی خیابان و جاده نه¬پ‌تنها یک فرهنگ بلکه منبع درامد هم بوده و اما بدبختانه آنان مورد آزار و اذیت هم قرار می‌گرفتند.

دختر باغبان گلزارم

نیست جز گل به کس سر و کارم

صبح و شام است هم‌نشینم گل

نبود کار با خس و خارم

شده‌ام از نگاه نرگس مست

ساغر گل نموده سرشارم

دسته دسته سبد سبد گل‌ها

به تماشاچیان همی آرم

گل فروشم ز من گلی بخرید

یک دو سه دسته سنبلی بخرید

می کنم عرضه بر خریداران

هر قسم گل که در چمن دارم

می‌خرد هر که هر گلی خواهد

صحن بوستان شده است بازارم

گل فروشم ز من گلی بخرید

یک دو سه دسته سنبلی بخرید

گل فروشی چو خود (تن) فروشی نیست

تا از آن ننگ آید و عارم

شغل این دسته بندی گل‌ها

یک قلم بسته دست آزارم

گل فروشم ز من گلی بخرید

یک دو سه دسته سنبلی بخرید

استاد غلام‌حسین، در ساختن آهنگ‌های رزمی و حماسی نیز توانا بود. در هنگامی که تقویه‌ی روحیه وحدت ملی در سیاست روز شامل شد، او این آهنگ را ساخت:

اولاد با شأن وطن-پیر و جوانان وطن

ای اهل عرفان وطن-یاری کنید جان وطن

قیمت شناسان وطن

 

استاد، معروف‌ترین آهنگ ارتش افغانستان “من عسکرم من عسکرم” را ترتیب کرد. این آهنگ چنان ماندگار شد که دو دهه پس از نخستین سرودنش، صوفی مجید پنجشیری آن را بار دیگر در میان آهنگ های رزمی دوران تجاوز قشون سرخ به افغانستان، از نو سرود. استاد غلام‌حسین، موزیک های حربی را به قطعات عسکری تنظیم کرد و ترانه‌ی “دا پشتونستان زمونژ” را نیز ساخت.

با آن که استاد غلام‌حسین از هنرمندان و آگاهان شناخته شده‌ی موسیقی کلاسیک بود، اما به موسیقی محلی و مردمی نیز توجه داشت. آهنگ های ملا محمد جان، و نسرو نسرو جان را به خاطر ماندگار شدن موسیقی مردمی، تنظیم و در بمبئی ضبط نوار کرد. اوبرخی ترانه های مردمی را گردآوری و تنظیم کرد و خود نیز به شیوه و روش محلی آهنگ ساخت که تا امروز ماندگار اند. یک تعداد هنرمندان چینایی در سفری به کابل که به مناسبت جشن استقلال ۱۳۳۸ خورشیدی انجام یافت، برخی از آهنگ های محلی و آهنگ های سبک مردمی ساخته شده توسط استاد را نوت کرده و در کتابی به چاپ رسانده‌اند که متأسفانه آن کتاب تا هنوز در افغانستان در دسترس نیست.

استاد خود نیز آهنگ خواند و غزل سرود:

نسرو نسرو جان، جان ته قربان

هستم ز عشقت زار و پریشان

سرسره‌ی گل بودی، ملا محمد جان

نمود کابل بودی، ملا محمد جان

شب مهتاب امشب-دلم بیتاب امشب

دو زلف دلبر من-به پیچ و تاب امشب

ز بعد ما نه غزل نی قصیده می‌ماند

ز خامه ها دو سه اشک چکیده می‌ماند

این چار آهنگ استاد غلام حسین خان و ترانه‌ای در گجری تودی با استاد سرآهنگ که در سال های پایانی عمرش ضبط شده در یوتیوب قابل دسترس است. گفتنی است که آهنگ “نسرو نسرو جان” که تصور می‌شود در آغاز به نام مخفف “نسرین” و با تصنیفی مردانه ساخته شده بود، از ساخته های استاد بوده و پسان‌ها با تصنیف زنانه به “نصرو نصرو جان” تغییر یافت که استاد مهوش و سلما جهانی آن را سرودند. به همین گونه، آهنگ “چا ویل چی مازیگر دی” از ساخته های معروف دیگر او در سبک‌ محلی است.

استاد غلام‌حسین خان، تعدادی از غزلیات ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل و شاعران دیگر چون واقف لاهوری، صایب تبریزی، حافظ و دیگران را کمپوز کرده که در برنامه های زنده‌ی رادیو کابل اجرا می‌کرد. شماره های متعدد مجلات پشتون‌ژغ که حاوی فهرست برنامه های رادیو کابل در دهه‌ی ۱۳۲۰ خورشیدی است، نشان می‌دهد که بیدل‌خوانی و بیدل‌سرایی در میان استادان موسیقی آن وقت و به خصوص استاد غلام‌حسین خان و استاد قاسم، بسیار مروج بود. متأسفانه بسیاری از آن پارچه‌ها به خاطر آن که رادیو فقط نشر مستقیم و زنده داشت، ضبط نشده‌اند.

در مجموع شمار آهنگ های ساخته شده توسط استاد غلام حسین خان به ۴۰۰ پارچه می‌رسد. عبدالوهاب مددی، می‌گوید که استاد غلام‌حسین در آهنگ‌سازی نبوغ داشت و همین که شعری به او سپرده می‌شد، دستش به روی هارمونیه رفته و شعر را کمپوز می‌کرد. او می‌گوید، وقتی من ثبت آهنگ های هراتی خود را که تعداد شان به حدود ده پارچه می‌رسید، در رادیو تمام کردم، استاد غلام‌حسین مرا زیر پرورش گرفت و گفت که شعر های انتخابی خود را بیار تا برایت کمپوز بسازم و ده سال تمام مرا پرورش داد و برایم کمپوز ساخت۲۶.

با آن که استاد غلام‌حسین خان، مورد احترام و تکریم بزرگترین استادان موسیقی کلاسیک قرار داشت و استاد عاشق‌علی خان، بزرگترین استاد سبک پتیاله او را از احترام “بابه جی” می‌گفت، اما خود انسانی بی‌مدعا، شکسته‌نفس و فروتن بود. او هیچ گاهی از کسی حتا از فرزندش استاد سرآهنگ، به عنوان شاگرد خود نام نبرده و با آن که در سبک های مختلف موسیقی از محلی تا کلاسیک، حاکمیت داشت، و از بنیان‌گذاران موسیقی معاصر افغانستان به حساب می‌آید، اما هیچ گاه ادعای داشتن سبک و مکتب ویژه را مطرح نکرده است. با این حال، کریم روهینا، از نویسنده‌ها و آگاهان دهه‌ی ۱۳۴۰ می‌نویسد که سبک استاد غلام‌حسین خان با سبک استاد قاسم مرحوم فرق کلی دارد و تفاوت این دو سبک مثل رنگ های سبز و سرخ است. استاد قاسم در سبک خود بیشتر به شعر متکی بود تا به موسیقی؛ ولی در سبک استاد غلام‌حسین درست معکوس آن، موسیقی بر شعر مرحج و مقدم است. غزل‌خوانی استاد غلام‌حسین با خصوصیت اتکای بیشتر بر راگها و راگنی ها همراه بوده است. استاد غلام‌حسین در ترکیب اصوات مختلف و نغمه های با کیف، مهارت به سزا داشت. یکی از هنر هایی که استاد غلام‌حسین را در موسیقی کلاسیک هند به مقام امتیاز رساند، دانستن زبان هندی و آشنایی وی با خط گجراتی و شاستری هند بود. زیرا اساس ها، جان و شیره‌ی هنر موسیقی در کتبی که به این زبان ها تألیف گردیده سراغ می‌شود و چون استاد به این السنه وارد بود مطالعات خود را به سهولت ادامه داده و از این طریق خود را به اساس های وزین موسیقی کلاسیک وارد ساخت. گرفتاری های وی در حلقه های درسی خصوصی و شفاهی و عدم آماده‌گی کامل محیط برای استقبال از هنر کلاسیک، استاد را شاید مجال نداد تا در این زمینه به تالیفات و تتبعات کتبی بپردازد و از خود گنجینه‌ی کتبی در رشته موسیقی به ارمغان بگذارد، مگر استاد این معذرت را با پروردن شاگردان مستقیم و غیرمستقیم تقریبا تلافی کرده است. استاد محمد حسین سرآهنگ فرزند او استاد نبی‌گل شاگرد وی که اکنون از سرآمدان فن کلاسیک در کشور اند با افتخارات و امتیازاتی که نصیب می‌شوند و با شاگردان و علاقه‌مندانی که ایشان آنان را رهبری می‌کنند، باقی مانده و وجیبه مرحوم را ادا خواهند کرد۲۷.

پیش‌بینی کریم روهینا، درست از آب درامد و استاد محمد حسین سرآهنگ، فرزند استاد غلام‌حسین خان، وجیبه را به بهترین شکل آن ادا کرد؛ اما مناسب خواهد بود تا سیر غزل‌خوانی به شیوه‌ی معاصر که از همان سال‌ها بنیاد گذاشته شده و به گونه‌ی امروزی رسید، به بررسی گرفته شود.

بر مبنای یکی از باور ها، پیش از آن که غزل‌خوانی به شیوه های یکه‌خوانی و در قالب های کلاسیک مروج شود، جمع‌خوانی یا دسته‌خوانی مروج بود. این جمع‌خوانی نباید با قوالی‌سرایی مغالطه شود، زیرا در آن زمان هنوز قوالی مروج نشده بود.

در یکی از کنفرانس های موسیقی که در سال ۱۳۲۲ از رادیو نشر گردید و در مجله پشتون‌ژغ به چاپ رسیده، گفته شده که در عهد امیر شیرعلی خان و امیر حبیب الله غیر از موسیقی محلی، دو سبک دیگر موسیقی، یکی به طرز معروف به هندی و دیگری به طرز معروف به ایرانی رواج داشت. در هر رشته از این دو نوع موسیقی، استادان شهیر و به نامی هنرنمایی می‌کردند. در عین زمان استادانی دیگر در موسیقی کابل وارد صحنه‌ی رقابت شدند و سعی می‌کردند تا از برخورد سبک های موجود و مکتب کهنه و نو، و با حفظ اصالت موسیقی، شیوه و طرح نوی را به وجود آورند. بالاخره از این تصادم هنری، موسیقی دیگری به میان آمد که از یک طرف به شیوه یا مکتب هند و از جانبی به موسیقی ایرانی شباهت داشت.

پیش از به میان آمدن این روش، نغمه‌سرایی و ساز در کابل شکل ویژه‌ی خود را داشت. به گونه‌ای که اعضای یک دسته، یک پیش‌آهنگ داشت و دیگران از وی پیروی می‌کردند و هر کدام به نوبت خود یک غزل را در همان مقامی که او می سرود، آلاپ می‌کردند. بنابر آن از یک طرف آواز های مختلف و اسلوب های متنوع به کار گرفته می‌شد و از طرف دیگر چاشنی سازها به حدی طویل می‌شد که می‌گویند شب های طولانی ماه قوس به یک و نیم چاشنی به صبح می‌رسید؛ اما رفته رفته این طرز از نظر افتاد و خواننده و سراینده از هم جدا شده و وظیفه‌ی سراییدن به یک نفر که گویا همان پیش‌آهنگ بود، سپرده شد. چاشنی ها کوتاه شده و در موسیقی یک نوع ابتکار به عمل آمد. نخستین استادی که مبتکر این تحول شناخته می‌شود، استاد قربان‌علی مرحوم پدر استاد نتو بوده که استاد نوروز و برخی دیگر از پیروان او بودند. اما طرزی را که استاد قربان‌علی مروج ساخت، بسیار ساده بود. همان شد که یک استاد دیگر به نام کریم‌بخش، آن را قدری اصلاح کرده و رنگین ساخت که استاد غلام‌حسین و نوروز خان از وی شاگردی کرده و بالاخره در پایان، یکه‌خوانی به استاد قاسم مرحوم رسید۲۸.

این استاد کریم‌بخش که کریم روهینا او را به نحوی مبتکر یکه‌سرایی در غزل‌خوانی می‌داند، همانا استاد موسیقی استاد غلام‌حسین خان است که امیر حبیب‌الله او را با استاد امام‌الدین به کابل دعوت کرده و مراسم رسمی گَرمانی استاد را نزد او به جا آورده بود. به این ترتیب، کریم روهینا، استاد غلام‌حسین و نوروز خان را از جمله استادان پیش‌رو در غزل‌خوانی یکه‌سراییِ کابل می‌داند.

…و اما تازه این پرسش مطرح می‌شود که این سبک‌ها و روش‌های موسیقی چه سیری را از نظر تاریخی سپری کرده و در منطقه‌ی ما به کمال رسیده اند؟

 

در موسیقی کلاسیک و غزل، اگر از سویی آوازخوان و نوازنده هنرمند است، از جانب دیگر شنونده هم باید هنری در شنیدن موسیقی و دانستن شعر داشته باشد تا به درک دقیقه های ظریف برسد. کم نیستند کسانی که طبعیت تنبل و در عین حال لذت‌جو داشته و این موسیقی را وارداتی دانسته، اما به مبتذل‌ترین آهنگ هایی که با ساز های غربی همراهی می‌شوند، به کمال شوق گوش فرا داده و در آن مورد وارداتی بودن را فراموش می‌کنند.

واقعیت اما در مورد موسیقی غزل و کلاسیک به گونه‌ی دیگر است. در این امر که هر پدیده به مرور زمان یک سلسله تغییرات و تحولات را پذیرفته و به حالت و وضعیت اولی خود باقی نمی‌ماند، شک و تردیدی وجود ندارد. موسیقی نیز از این امر جدا نیست. آن‌چه امروز به نام موسیقی شنیده می‌شود، در آغاز کاملا متفاوت بوده است. از سوی دیگر، دیدگاه های تاریخی و علمی در رابطه به تبادله‌ی فرهنگی در موسیقی، برخاستگاه اولیه موسیقی کلاسیک، و سیر تحول آن متفاوت بوده، اما با آن هم تا اندازه‌ای مشابه هم هستند و به این گونه در رابطه به سیر تاریخی آن نیز دیدگاه ثابت شده‌ و واحد وجود ندارد.

احمد علی کهزاد به این باور است که موسیقی آریایی‌باختری مبدای موسیقی هندی، ایرانی و آسیای مرکزی است. این موسیقی به شکل اولی و ابتدایی خود موسیقی نیایشی یا موسیقی مذهبی بوده و با سرود‌ها در کانون خانواده های آریایی نشو و نما کرده و با مهاجران آریایی به هند و ایران منتقل گردیده است. به گفته‌ی او، تحقیقات هیأت مردم‌شناسی دانمارکی ثابت کرده است که هنوز هم در میان نورستانی‌ها احفاد آریایی هندوکش یک نوع گیتار ساده با یک نوع آهنگی موجود است که از سابقه‌ی آن چارهزار سال می‌گذرد. به همین گونه، او می‌نویسد که یکی از داستان های چینی مدعی است که در حدود یک و نیم هزار سال قبل از میلاد، نَی مخصوص یا توله از سرزمین باختر به چین آورده شده است… موسیقی نیایشی باختر در هند به شکل نیایشی باقی ماند، ولی در ایران در عصر هخامنشی و ساسانی شکل موسیقی درباری را به خود گرفت. در خود افغانستان [خراسان] موسیقی آریایی با جنبه‌ی فرعی موسیقی رزمی تا زمان هجوم اسکندر مقدونی باقی ماند. ورود یونانی‌ها و استقرار ایشان دو قرن کامل در افغانستان [خراسان] به موسیقی ما شکل موسیقی دراماتیک داد و اساس موسیقی دسته‌جمعی یا رقصی که آن را کونسرت بالت گویند، ریخته شد. چنان‌چه برخی از صحنه آن را هیکل‌تراشی های عصر کوشانی‌ها حفظ کرده است. با انتشار آیین بودایی و با ظهور امپراتوری مقتدر کوشانی مخصوصا در طی سه قرن اول که دامنه‌ی فتوحات کوشان‌شاهان در هند و آسیای مرکزی انبساط یافت، موسیقی سه پهلوی مشخص پیدا کرد:

الف: درباری

ب: صومعه‌یی یا دیری

ج: دهاتی

در میان این سه جنبه، موسیقی صومعه و دیگری بودایی که روحی داشت آرام و ملایم، با انتشار آیین عمومیت پیدا کرد و ساز و آواز دسته‌جمعی بیشتر شد و مردم را به انزوا کشانید. امپراتور کنشکا می‌ترسید که مبادا مردم همه تارک دنیا شوند و از خانه و زنده‌گانی دست بشویند. در نتیجه عکس‌العمل های مخفی و تشویق شهزاده‌گان در موازات موسیقی ایران ساسانی که شکل درباری داشت و موسیقی آرام مذهبی هندی موسیقی درباری افغانستان [خراسان] و موسیقی دهاتی آن شکل مهیج‌تری به خود گرفت و دسته های کونسرت بالت ها بیشتر تشکل نمود.

در آغاز دوره‌ی اسلامی موسیقی درباری تقریبا از میان رفته و موسیقی دهاتی یعنی “فولک سانگ” با روح مهیج و زنده‌ی خود باقی ماند. همان طور که ادبیات نو اسلامی در طی سه چار قرن اول هجری آهسته آهسته سر و شکل تازه یافت، افغانستان [خراسان] مخصوصا موسیقی درباری آن را با موسیقی های هندی با مبادی دهاتی خود زنده‌تر کرد و کم کم باز به دربار ها راه یافت.

در دوره‌ی جلال غزنویان قرن پنجم و ششم هجری با زنده شدن روح رزم و بزم، موسیقی رزمی و بزمی در پهلوی موسیقی دهاتی احیا گردید و مطرب رامشگر و بازیگر، آواز چنگ و بانگ رود را با نوای دهل و سرنای سلطانی بلند کردند و صدای پایکوبی از بزم های نشاط از داخل کوشک های شاهی فراتر برامده که انعکاس آن از خلال چکامه های شاعران و آثار نویسنده‌گان آن عصر به گوش می‌رسد.

فتوحات غزنویان چه در هند، چه در ماورالنهر، چه در ایران، یکبار دیگر آهنگ های موسیقی متفاوت را هم‌نوا ساخت. فتوحات غوری‌ها در هند و پیدا شدن جذبات اسلامی در هندوستان موسیقی قوالی را در آن دیار پایه گذاری کرد. فتوحات مغلی‌ها در کشور ما پیرایه‌ی نوی به موسیقی بست و این موسیقی با جنبه‌ی آفاقی خود و آلات و ادوات مروجه مخرج انتشار نوی به طرف چین پیدا کرد و در دوره‌ی تیموریان هرات نفوذ متقابله موسیقی میان افغانستان [خراسان] و آسیای مرکزی و چین مشهود است.

در زمان احفاد بابر که مرکز ثقل سلطه‌ی مغل ها از افغانستان [کنونی] به قلب هندوستان منتقل شد، برخی آهنگ های مغلی از دیار ما به هند رفت و برخی آهنگ های هندی از آن جا به افغانستان [کنونی] منتشر شد۲۹.

کریم روهینا نیز نظری بسیار متفاوت از احمد علی کهزاد، نداشته و می‌نویسد که در حدود ۲۵۰۰ سال قبل از میلاد، جمعیت بزرگ انسانان سفید پوست آریایی در سرزمینی که آریاناویجه نام داشت در وادی های آمو در حالت چادرنشینی و رمه‌داری زنده‌گی می کردند و پس از آن به سرزمین های باختر گذشته و در دامنه های شمالی و جنوبی هندوکش مستقر شدند. این مردم به شرق رفته و از دریای سند به وادی های وسیع هند شمالی گذشتند و مدنیتی را در آن سرزمین تشکیل دادند که در چار کتاب قدیم ویدا بازتاب یافته و به نام مدنیت ویدی، شناخته می شود. ریگ وید، سام وید، اتهروا وید و یجور از آن جمله اند. وجوه مشترک زیادی بین زبان های افغانستان و زبان ویدی و سنسکریت وجود دارد و حتا می‌توان گفت که منبع سرود های قدیم ویدی سرزمین باختر بوده و به این ترتیب سهمی در موسیقی کلاسیک داشته است۳۰.

دیدگاه دیگر در رابطه به سیر موسیقی در منطقه‌ی ما اظهار می‌دارد که موسیقی کلاسیک مشهور به موسیقی کلاسیک هند سابقه‌ی تاریخی حدود سه هزار سال و حتا بیشتر دارد. رقص و موسیقی در آن روزگار نوعی نیایش و عبادت و تکریم بود و در کمال خضوع و خشوع در معابد انجام می‌یافت. رفته رفته این هنر به منظور سرگرمی و لذت بخشیدن به مردم وارد بازار تجارت هنری شد. برهمن، دوست می‌داشت در خلوت بخواند و آواز او را (وبنا) یا ساز دیگری همراهی کند، او هرگز حاضر نبود با گرفتن مزد، هنرنمایی کند. از همین سبب نظر به کیفیت و مراسم مذهبی که موسیقی و رقص برای افاده‌ی آن استخدام می‌شد، تا سالیان قبل در هند در کنسرت های عمومی به نظر نمی‌خورد یا این که مانند موسیقی مجلسی غربی در خانه های اشراف و در محضر گروه کوچکی اجرا می‌شد.

قوالی را می توان مثالی دیگر دانست که در آغاز به منظور نیایش های اسلامی به میان آمد، اما رفته رفته راهش را تا سینمای هند باز کرد که دوستداران موسیقی کلاسیک، آن را نوعی انحراف از معیار های اصیل کلاسیک تلقی می‌کنند۳‍۱.

با این‌همه، به هیچ صورت نمی‌توان سهم مشترک ما و در پسان‌ها سهم مسلمانان را در موسیقی کلاسیک این خطه که به موسیقی کلاسیک هند مشهور است، نادیده گرفت. هرگز تصادفی نیست که بیشترین ابیات و مصراع های نیایشی در پارچه های کلاسیک جنبه‌ی تصوفی اسلامی داشته و حتا به زبان فارسی یا ترکیبی از زبان فارسی و زبان های هندی ترتیب شده اند. سهم امیر خسرو بلخی‌دهلوی، زبان فارسی و فرهنگ اسلامی در بول های (الفاظ) راگ ها، و ایجاد برخی راگ ها، ترانه، خیال، طبله و سِتار به دست امیر خسرو بلخی دهلوی به بسیار ساده‌گی بیانگر اشتراک و سهم ما در این موسیقی فاخر و بزرگ است که نباید با سطحی نگری از کنار آن عبور کرد؛ به ویژه هنگامی که استاد چاند خان (سنگیت مارتند) یا آفتاب موسیقی، موسیقیدان دربار پتیاله و منتظم موسیقی آل اندیا رادیو، و خلف شمسِ موسیقی غلام محمد خان، نیز به همین باور است و از قول نرمدیشور می‌نویسد که تمام معلومات در مورد زمانه های پیش از ویدا ها در تاریکی باقی مانده‌اند و نمی‌توان امری قاطع در آن مورد داشت و بسیار قابل تأسف است که در مورد موسیقی قدیم خود چیزی نمی‌دانیم. او از قول مولانا عبدالحلیم شرر می‌نگارد که تردیدی در این امر وجود ندارد که قوم آریایی هندوستان بیش تر از همه سبب پیشرفت موسیقی هند شده و آن را هنری به سطح اعلی ساخته اند۳۲.

با این حال، هستند کسانی که به بهانه‌ی حفظ اصالت موسیقی بومی تلاش دارند تا با هر پدیده دیگر مخالفت بورزند. در حالی که همان آهنگ های بومی را هم با ساز های غیر بومی بیشتر می‌پسندند. احمد علی کهزاد، اما به این باور است که موسیقی بومی به گونه‌ای محونشدنی است و می‌گوید، موسیقی افغانستانی که از آغاز تاریخ، پرورش یافته ی محیط آزاده‌ی کهساران است با طی مراتب اشکال نیایشی، رزمی، درباری و با جزر و مدی که در طول پنج هزار سال دیده با تأثیرات متقابله که بین آن و موسیقی خاک های مجاور به عمل است به شکل محلی افغانستانی خود هنوز در گوشه و کنار مملکت موجود است که روی آن هر وقت خواسته باشیم، بنیاد موسیقی ملی خود را پی‌ریزی کرده می‌توانیم۳۳.

خوشبختانه این کار را هم در گذشته ها در پایتخت و حوالی آن، کلاسیک‌سرایان و بیشتر از همه استاد غلام‌حسین خان و شاگردان و پیروان او انجام داده‌اند. به آن سطحی که اصالت پارچه های بومی و محلی در آهنگ های آنان وجود دارد، به ندرت در پارچه های دیگر باقی مانده و حتا در برخی موارد تحت تأثیر نوا های فیلمی هندی قرار گرفته و به غیر از تصنیفی که بر مبنای برخی آهنگ های فیلمی ریخته شده، چیزی بیشتر را نمی‌توان سراغ یافت. البته به هیچ وجه نمی توان سهم هنرمندان محلی در اطراف و اکناف کشور را در حفظ و نگهداشت موسیقی بومی نادیده گرفت.

 

ویژه‌گی‌های شخصیت:

استاد غلام‌حسین خان با وجودی که سال‌ها برجسته‌ترین آوازخوان دربار بود، و از امیر حبیب‌الله تا محمد ظاهر شاه، همه او را دوست داشته و به هنرش ارج می‌گذاشتند، اما فقیرمشربی، شکسته‌نفسی، و غرور نفس خود را ترجیح می‌داد. به خانقاه و نشست و برخاست با عرفا، ادیبان و صوفی‌مشربان، تمایل ویژه داشت. حاجی درویش، شایق جمال، صوفی عشقری، و بزرگان دیگر دهه های ۱۳۲۰ تا ۱۳۴۰ خورشیدی از دوستان نزدیک او بودند. به کسب پول و شهرت تمایل نداشت و با آن که بیشترین خدمات در راه ترویج موسیقی در بیرون از خرابات را او انجام داده، اما در برابر ادعا های بزرگ و بی‌مدرک دیگران و حق‌تلفی نسبت به خودش خاموش و بی‌ادعا بود.

او با حاجی محمد اسحاق درویش، یکی از بزرگان طریقت در آن دوره که در شاه دوشمشیره‌ی کابل مدفون است، دوستی نزدیک داشت. می‌گویند که استاد سرآهنگ در کودکی‌ها علاقه‌ای چندان به آوازخوانی نداشت و وقتی استاد غلام‌حسین در تعلیم‌خانه‌ی خود به تدریس موسیقی می‌پرداخت، استاد سرآهنگ گاه گوش هایش را با انگشت بسته کرده و به پشت بام بلند می‌رفت. استاد غلام‌حسین که شب‌های جمعه را با استاد چاچه محمود طبله‌نواز به خانقاه نزد حاجی درویش می‌رفت، باری در حالی که استاد سرآهنگ نیز حاضر بود با این پرسش حاجی درویش روبرو شد:

-استادِ چوچه هم موسیقی ره خوش داره یا نی؟

-بسیار زیاد علاقه نداره

حاجی درویش به استاد سرآهنگ می‌گوید:

– محمد حسین بیا اینجه نزدیک مه!

استاد سرآهنگ که پسری محجوب بود به اثر پافشاری چاچه‌محمود و ماما صوفی، بلند می‌شود و روبروی حاجی درویش می‌نشیند. حاجی درویش، چشم در چشم او دوخته و از استاد غلام حسین می‌خواهد ذکر را شروع کند و به استاد سرآهنگ می‌گوید که ذکر را همراهی کند. ذکر که به پایان رسید، عرق از سر و روی همه جاری بود و حاجی درویش به استاد غلام‌حسین گفت:

– ای بچه نه تنها خواننده میشه، بلکه سرهنگِ خواننده‌ها هم میشه. بیرق ته بلند خات کد.

آموزش جدی موسیقی استاد سرآهنگ از همان شب آغاز یافت و نخستین درس‌های موسیقی را تا ۱۳ ساله‌گی و زمان رفتنش به بمبئی نزد استاد عاشق علی خان، از پدرش آموخت.

استاد غلام‌حسین خان در میان موسیقیدانان بزرگ هند نیز نامی شناخته شده و مورد حرمت و احترام بود. استاد سرآهنگ گفته است که وقتی نخستین بار در [۱۹۵۷م] در کنفرانس موسیقی در کلکته آواز خواند و به جایگاه اول رسید، استادان هندی، نام پدر و مربی او را پرسیدند و سال بعد، استاد غلام‌حسین را به هند دعوت کرده و در یک محفل باشکوه ازو بزرگداشت به عمل آوردند۳۴.

استاد سرآهنگ در این مورد گفته است: وقتی من به نماینده‌گی از افغانستان در کنفرانس موسیقی در کلکته اشتراک کردم و مقام اول را حایز گردیدم از من پرسیدند که معلم و مربی حقیقی من که بود. من از استاد غلام‌حسین نام بردم و موسیقیدانان هند برای سال آینده او را نیز دعوت کردند و در طی یک محفل بزرگ از وی به خاطر لیاقت خودش و تربیه‌ی من تجلیل به عمل آورده حلقه‌های گل را بر گردنش آویختند که خاطره‌ی آن هیچ‌گاه فراموشم نمی‌شود۳۵.

کرنات تاکور در جریان سفرش به کابل تقاضا کرده بود تا با استاد غلام حسین خان ببیند. او گفته بود که استاد غلام‌حسین خان، موسیقیدان بلندمرتبت است و خواسته بود تا او را نزد استاد ببرند. او استاد را در کودکستان موسسه نسوان وقت در جریان تدریس پیانو به کودکان می‌بیند و با شگفتی می‌پرسد که استاد غلام‌حسین خان با آن بزرگی و تدریس به کودکان؟

استاد به او می‌گوید که من می‌دانستم روزی شما به کابل می‌آیید. فرزندان سرزمینم را با موسیقی بلد می‌ساختم تا از هنر شما لذت ببرند.

استاد غلام حسین خان به “ناتکی” نیز مشهور بود. ناتک، در اصل واژه‌ی هندی-مرهتی بوده و ایفا کننده‌ی سهم یا کارگزارِ درامه‌ها و نمایش‌های هنری، معنا شده است. او را به خاطری که فیلم‌های صامت و بی‌صدا را در سینمای بهاری مهتاب پغمان با پیانونوازی جان می‌داد، به این لقب یاد می‌کردند.

با توجه به خدماتی که استاد غلام‌حسین خان در ترویج موسیقی در کشور انجام داد، یکی از نشریه های کابل در ۱۰۰ساله‌گی تولد او نوشت: یکی از جهاتی که به شادروان استاد غلام‌حسین “ناتکی” می‌گفتند این بود که در زمانی که تاریخ دقیقش را به خاطر نداریم و فیلم های بی‌صدا در نخستین سینمای کابل روی پرده می‌افتاد و تماشاچیان جز حرکات بازیکنان‌فیلم که آن را می‌دیدند، از دیالوگ ها و موسیقی فیلم چیزی به گوش شان نمی‌رسید، استاد غلام‌حسین بود که در گوشه‌ای از استیژ سینما عقب پیانویی قرار می‌گرفت و با نغمات دل‌انگیز پیانویش، تماشاچیان فیلم‌های صامت را مشغول نگه می‌داشت و آنان را مجذوب هنرش می‌ساخت. آری، او نخستین پیانیستی بود که گوش‌های مردم ما را با آوای دل‌انگیز پیانو با سلطان ساز های جهان آشنا ساخت و در اجرای ترانه هایی که برای کودکان و نوجوانان این مرز و بوم می‌ساخت، خودش پیانو می‌نواخت و اما در جشن های اطفال و مراسم ورزش شاگردان مکاتب که غالبا در استدیوم ورزشی کابل صورت می‌گرفت، استاد با داشتن کبر سن ولی با نشاطی بی‌پایان، اکوردیونی به گردن می‌آویخت و همراه با آن، کودکان را در اجرای رقص ها و اتن های شان همراهی می‌کرد۳۶.

به این ترتیب، استاد غلام‌حسین خان یکجا با فرخ افندی، خدماتی چشمگیر را در ترویج سینما نیز انجام داده است و در کنار فرخ افندی، از نخستین کسانی است که در سال ۱۳۳۸ خورشیدی، مدال هنر را به پیشنهاد وزارت اطلاعات و فرهنگ و منظوری پادشاه وقت دریافت کرد.

با این همه کارنامه‌های بزرگ، استاد غلام حسین باور داشت که بزرگترین افتخارش، به جا گذاشتن فرزندی هنرمند به عنوان میراث برای جامعه است که او را به پول شخصی خود تربیت کرده و هیچ نهاد هنری و فرهنگی مصرف آموزش او را نپرداخته است۳۷.

 

خانواده:

در مورد سال تولد استاد غلام‌حسین خان، نظری واحد وجود ندارد. او که در ۱۳۴۶ خورشیدی وفات یافت، به قولی ۸۵ سال و به قول دیگر ۷۶ سال داشت؛ اما قول ۸۵ سال به واقعیت نزدیکتر بوده و با آن هم سال تولد او را ۱۲۵۶ نوشته اند که به این ترتیب باید ۱۲۶۱ باشد۳۸.

استاد سرآهنگ در مورد پدرش گفته است: پدرم در هنگام جوانی لباس نهایت شیک و مدرن به تن می‌کرد و از جوانان شیک پوش کابل بود ولی هیچ‌گاه به مردم ناز نمی‌فروخت و در مقابل همه‌گان با فروتنی و خلوص نیت رفتار می‌کرد۳۹.

استاد غلام‌حسین خان، از ازدواج اول خود، غیر از استاد محمد حسین سرآهنگ، دو پسر دیگر به نام‌های امداد حسین و خادم حسین نیز داشت. امداد حسین در هند درگذشت. از سه دختر استاد غلام حسین خان، یکی هم مادر استاد شریف غزل است که همه به شمول برادران تنی استاد سرآهنگ فوت کرده اند.

چند سال پس از فوت مادرِ استاد سرآهنگ، استاد غلام حسین بار دوم ازدواج کرد که از این ازدواج دو پسر و یک دختر داشت. پسران استاد غلام‌حسین خان از همسر دومش، نثار حسین و مختار حسین نام دارند. به این ترتیب استاد محمد حسین سرآهنگ، در مجموع چار برادر به نام های امداد حسین، خادم حسین، نثار حسین، مختار حسین؛ و چار خواهر به نام های زیب‌النسا، زهره، زینت و گوهرشاد داشت که از آن جمله فقط مختار حسین مشهور به ماما مختار در قید حیات بوده و در کابل زنده‌گی می‌کند.

عبدالله، برادر استاد غلام‌حسین خان، به پیروی از پیشه‌ی طبابت پدر، حکیم یونانی بود. برادر دیگر استاد غلام حسین خان که کرم حسین نام داشت به ساختن عطر می‌پرداخت و به نام کرم‌حسینِ عطری یاد می‌شد.

استاد غلام‌حسین خان، نخستین مربی و استادِ نواسه‌اش، استاد الطاف حسین سرآهنگ نیز است و او را در آغوش خود پرورش داده و نخستین درس‌های موسیقی کلاسیک را به او آموختانده است. او با آن که از هنرمندی و سطح دانش استاد سرآهنگ به خوبی آگاه بود و به آن فخر می‌کرد، اما گاهی با طبعیت شوخ و به گونه‌ای که استاد سرآهنگ بشنود، نواسه‌اش را ناز داده و می‌گفت:

-بیا بچیم! چیز هایی را یادت بتم که پدرت یاد نداشته باشه

استاد غلام‌حسین، پس از ۸ دهه خدمت، در ۲۷ سرطان ۱۳۴۶ در کابل، با آن که با شاهان و امیران از امیر حبیب الله تا محمد ظاهر، همصحبتی داشت و آنان ازو به بزرگی یاد می‌کردند، در خانه‌ی کرایی و در آغوش فرزندش استاد سرآهنگ جان داد و ثابت کرد که هنر و فقرش را در عمل نسبت به مادیات ترجیح می‌داد.

استاد سرآهنگ در مصاحبه‌ای گفته است که پدرش و استادش عاشق‌علی خان به او گفته بودند که موسیقی وسیله‌ی دراوردن پول نیست و از همان سبب، استاد سرآهنگ نیز به پیروی از استادان خود باور داشت که موسیقی معنا، و پول ماده است و نمی‌توان ماده و معنا را با هم جمع کرد.

روزنامه‌ی اصلاح یک روز پس از وفات استاد غلام‌حسین خان نوشت: ستاره‌ای از آسمان هنر افول نموده و به قانون طبیعت، مردی هنرمند که بیش از هفتاد سال عمرش را در راه هنر و گسترش آن صرف کرده بود، دیروز اسیر پنجه‌ی مرگ گردید. مردی ضعیف‌الجثه، عالی‌همت، لاغر اندام و سخت‌کوش که در برابر تند باد حوادث به هیچ وجه مقاومت را از دست نداده و برای ترویج و تعمیم هنر، به خاطر دلخوش کردن مردم جامعه‌ی خود، از هیچ گونه مساعی دریغ نداشت، بالاخره راه فنا گرفت و هنر دوستان کشور را عزادار گردانید۴۰.

نشریه‌های چاپ کابل، یکسره از مرگ استاد غلام‌حسین خان ماتمدار بوده و از خدمات او یاد کردند. روزنامه انیس‌ نوشت: غلام حسین -استاد هنر- بیش از سه ربع عمر خود را در خدمت هنر برای مردم صرف کرد ه و فزون‌تر از صدها شاگرد را در حلقه‌ی اجتماع با مهارت پرورده و به جامعه‌ی خود تقدیم داشت. سیمای ظاهری خود را در پایان هشتاد و پنج سال زنده‌گی در نقاب تیره‌ی خاک از ما نهفت. ایا واقعا استاد از میان دوستان، علاقه‌مندان و شاگردان خود رفته است؟ این سوالی است که خیلی زود جواب نفی می‌گیرد. زیرا استاد در ذهن کودکان ما در کودکستان ها، در گوش جوانان ما از امواج رادیو افغانستان و در خاطره‌ی شاگردان خود با آن چه به ایشان از هنر آموخته و سپرده است، جاودانه زنده‌گی می‌کند۴۱.

استاد غلام حسین خان که او را نخستین آهنگساز در تاریخ موسیقی افغانستان خوانده اند۴۲ در محلی در دهنه‌ی ورودی شهدا و صالحین به خاک سپرده شد و آرامگاهش تا همین یک ماهِ پیش هم (ثور ۱۴۰۲ خورشیدی) به غیر از اعضای خانواده، در میان دیگران ناشناخته باقی مانده بود و با وجود آن همه خدمات فرهنگی، هیچ نهاد فرهنگی به اعمار مقبره‌ی او اقدام نکرده بود. ۵۶ سال پس از مرگ اما، نام استاد غلام حسین خان، هنوز به عنوان برجسته‌ترین موسیقیدان و مروج موسیقی معاصر افغانستان زنده است و به نیکویی یاد می‌شود.

…و به راستی هنرمند کیست و رسالت هنرمند را چه کسی در جامعه‌ی ما انجام داده است؟ آنانی که مثل استاد غلام‌حسین خان با پذیرش مشکلات و دشواری های مادی، در نگهداشتِ قداست، معنویت، مرتبه‌ی بلند هنر و ترویج صادقانه‌ی آن کوشیدند یا کسانی که هنر را متاعی ارزان در جهت رسیدن به عیش و راحت زنده‌گی ساختند؟

 

روزی که برف سرخ ببارد ز آسمان

بختِ سیاه اهل هنر سبز می‌شود

رونوشت‌ها:

۱-غبار، افغانستان در مسیر تاریخ؛ ویکیپیدیای فارسی، انترنت

۳-مددی، سرگذشت موسیقی معاصر افغانستان

۲-مددی، استاد نتو، شماره ۱۰ مجله لمر ۱۳۵۱

۴-نشانه های این خانقاه هنوز در خرابات دیدنی است

۵-غبار، افغانستان در مسیر تاریخ

۶-مددی، سرگذشت موسیقی معاصر افغانستان

۷-ژوندون، شماره ۱۹، ۵ اسد ۱۳۴۶ خورشیدی

۸-پشتون ژغ، ۱۶ جدی ۱۳۴۴

۹-مددی، سرگذشت موسیقی معاصر افغانستان

۱۰-نزهت هروی، فیسبوک

۱۱-ژوندون، شماره ۱۹، ۵ اسد ۱۳۴۶ خورشیدی

۱۲-پشتون ژغ، ۱۶ جدی ۱۳۴۴

۱۳-عمر شاکر، رادیو کابل، پشتون ژغ، اول سنبله ۱۳۴۷

۱۴-کریم روهینا، استاد سرآهنگ امروز و محمد حسین دیروز، پشتون ژغ، اول ثور ۱۳۴۹

۱۵- مصاحبه استاد غلام‌حسین، پشتون ژغ، ۱۶ جدی ۱۳۴۴

۱۶-ژوندون، ۲۵ اسد ۱۳۴۷، مصاحبه استاد رحیم بخش با ناصر امیری

۱۷-محمد دین ژواک، افغانی موسیقی، اتحادیه انجمن های هنرمندان، کابل ۱۳۷۰

۱۸-سالنامه ۱۳۳۸ خورشیدی

۱۹-مددی، مصاحبه با پشتون ژغ، اول عقرب ۱۳۴۸

۲۰-مصاحبه با تلویزیون افغانستان انترنشنل و ویدیوی محفل فرهنگی هامبورگ در صفحه استاد شریف غزل

۲۱-نظری به کورس های موسیقی رادیو، پشتون ژغ، ۱۶ عقرب ۱۳۴۴

۲۲-پشتون ژغ، اول ثور ۱۳۵۳

۲۳-فرزاد فرنود روزنامه ۸ صبح ۲۷ سرطان ۱۳۹۹

۲۴-حمید هامی، جان خرابات، زنده‌گی و هنر استاد سرآهنگ، سرتاج موسیقی

۲۵-پشتون ژغ، ۱۶ جدی ۱۳۴۴، و مصاحبه‌ی میمونه غزال با استدیوی ۱۹ در یوتیوب

۲۶-مصاحبه با تلویزیون افغانستان انترنشنل

۲۷-کریم روهینا، پشتون ژغ، ۱۶ حمل ۱۳۴۹

۲۸-کریم روهینا، موسیقی در افغانستان، پشتون ژغ، اول حوت ۱۳۴۸

۲۹-احمد علی کهزاد، موسیقی افغانستان، پشتون ژغ، اول سنبله ۱۳۴۷

۳۰-کریم روهینا، پشتون ژغ، اول قوس ۱۳۴۸

۳۱-ویل دورانت، تاریخ تمدن، جلد دوم، صفحه ۸۲۶، کریم روهینا، پشتون ژغ، اول عقرب ۱۳۴۸

۳۲-استاد چاند خان، موسیقی حضرت امیر خسرو، چاپ کوه نور، دهلی، ۱۹۷۳ (به زبان اردو)

۳۳-احمد علی کهزاد، موسیقی افغانستان، پشتون ژغ، اول سنبله ۱۳۴۷

۳۴-نخستین برنامه سیمای هنرمند، تلویزیون افغانستان

۳۵-ژوندون، شماره ۱۹، ۵ اسد ۱۳۴۶ خورشیدی

۳۶-مددی، مجله آواز، ۳۱ اسد سال ۱۳۶۱ و برنامه سیمای هنرمند رادیوی کابل

۳۷-حمید هامی، جان خرابات، زنده‌گی و هنر استاد سرآهنگ، سرتاج موسیقی

۳۸-پشتون ژغ ۱۶ جدی ۱۳۴۴ و آواز ۳۱ اسد ۱۳۶۱

۳۹-ژوندون، شماره ۱۹، ۵ اسد ۱۳۴۶ خورشیدی

۴۰-روزنامه اصلاح، ۲۸ سرطان ۱۳۴۶

۴۱-روزنامه انیس، به مناسبت وفات استاد غلام‌حسین خان، مجله آواز ۳۱ اسد ۱۳۶۱

۴۲-مددی، برنامه‌ی سیمای‌هنرمند، رادیو کابل اسد ۱۳۶۱ ، مجله‌ی آواز ۳۱ اسد ۱۳۶۱

متنی که میخواهید برای جستجو وارد کرده و دکمه جستجو را فشار دهید. برای لغو دکمه ESC را فشار دهید.

بازگشت به بالا