ژوندون، ۵ اسد ۱۳۴۶ کابل

غروب یک ستارۀ تابان در افق هنر موسیقی کشور

مرگ استاد غلام حسین اندوه عمیقی بین اعضای هیأت تحریریۀ ژوندون ایجاد کرد و برای این که خواننده­ گان عزیز ما این استاد گرانمایه را خوبتر بشناسند نمایندۀ ژوندون مصاحبه­ای با خلف الصدق او استاد سرآهنگ به عمل آورده که در این صفحه تقدیم می‌شود.

ساعت دوی بعد از ظهر روز شنبه پس از عبور از یک کوچۀ کثیف در محلۀ علی رضا خان وارد منزل استاد سرآهنگ شدم. در اتاق نسبتاً کوچک متصل در ورودیِ منزل، استاد با کاکایش چاچه حسین و چند تن از دوستان خویش روی توشک‌ها نشسته بودند. ورود من صحبت آنان را که حتماً پیرامون مرگ استاد بود، مختل ساخت.

پس از اتحاف دعا به روح استاد، از سرآهنگ خواهش کردم برای خواننده ­گان ژوندون شمه ­ای از زنده­ گی پدر مرحوم خود را شرح بدهد.

استاد سرآهنگ که از چهره اش اندوه مرگ پدر به خوبی آشکار بود، چنین گفت:

پدر مرحوم من تقریباً ۸۵ سال قبل در کوچۀ خواجه خوردک خرابات به دنیا آمد و طوری که می‌گویند هنوز پسر بچه ­ای بیش نبود که به موسیقی علاقه ­مند گردید و در سنین جوانی به بمبئی رفته به تحصیل فنون اساسی موسیقی پرداخت. مدت اقامت او در بمبئی ۹ سال را در برگرفت و وقتی به کابل برگشت در موسیقی دست رسا داشت و دیری نگذشت که به حیث یک خوانندۀ معروف در دربار امیر حبیب الله خان قبول گردید و مدت‌ها درباریان و مردم هنر دوست کابل را با شور و نوای موسیقی سرگرم می‌ساخت. هنگامی که امیر حبیب الله خان به شهادت رسید و امیر امان الله خان مرحوم بر اریکۀ سلطنت نشست باز هم استاد خواننده دربار بود، ولی در این هنگام باز آهنگِ هند نمود و در آن وقت مرا که شاید بیش از ۵ سال نداشتم با سایر اعضای فامیل با خود به هند برد. سفر دوم استاد به هند مانند سفر اولی او نبود زیرا در این سفر استاد درس نمی‌خواند بلکه فنون موسیقی را تدریس می‌کرد چنان که در دهلی یک کورس موسیقی تأسیس کرد و شاگردان زیادی را گرد آورد ولی دوری از وطن برای او رنج ­آور بود و در زمانی که کشور ما برای آخرین بار استقلال خود را به دست آورده و در همه شئون زنده­ گی پیش می‌رفت استاد با فامیل دوباره به کابل آمد و در این جا به تدریس موسیقی پرداخت.

سرایندۀ معروف:

در این هنگام که همه مردم ما برای وحدت و اعتلای کشور صرف مساعی می‌کردند استاد از راه تدریس هنر موسیقی مردم را به وحدت تشویق می‌نمود چنان که این ترانه دل­ انگیز او از آثار همان وقت است:

اولاد با شـان وطـــن                پیر و جــوانان وطــن

ای اهل عرفان وطن                یاری کنید جان وطن

قیمت شناسان وطن

بیش از ۴۰۰ کمپوز:

استاد سرآهنگ پس از یک مکث کوتاه که می‌خواست اندوه خود را فرو نشاند چنین ادامه داد:

پدرم در راه موسیقی و تدریس شاگردانِ مدرسه‌ها، کودکستان‌ها، و سارندوی و ایجاد کورس‌های آزاد موسیقی زحمات زیادی را متحمل شد و در طول عمر خویش بیش از 400 کمپوز ساخت و بدین ترتیب بر ذخایر موسیقی ما پارچه‌های زیبایی افزود و عدۀ زیادی را به فنون اساسی موسیقی آشنا ساخت.

دوستدار شعر و ادب:

استاد سرآهنگ به صحبت خود ادامه داده گفت:

پدرم تنها موسیقیدان کامل نبود. به شعر و ادب که پیوند ناگسستنی با موسیقی دارد نیز علاقۀ زیاد داشت و بیشتر اشعار بیدل را می‌پسندید.

تجلیل از استاد در کلکته:

وقتی از سرآهنگ پرسیدم آیا گاهی در هنگام جوانی هم با پدر تان به هند سفر کرده اید در جواب من گفت بلی وقتی من به نماینده­ گی از افغانستان در کنفرانس موسیقی در کلکته اشتراک کردم و مقام اول را حایز گردیدم از من پرسیدند که معلم و مربی حقیقی من که بود. من از استاد غلام حسین اسم بردم و موسیقیدانان هند برای سال آینده او را نیز دعوت کردند و در طی یک محفل بزرگ از وی به خاطر لیاقت خودش و تربیۀ من تجلیل به عمل آورده حلقه‌های گل را بر گردنش آویختند که خاطرۀ آن هیچ­گاه فراموشم نمی‌شود.

مردی مهربان و حلیم:

استاد سرآهنگ راجع به روش و پیشامد استاد گفت که پدرم مردی مهربان و بسیار حلیم بود. به وطن و شاه علاقه فراوان داشت و در روزگاری که من کودکی بیش نبودم به موسیقی علاقۀ فراوان داشتم اکثر شب‌ها از خواب بر می‌خاستم و به درس موسیقی می‌پرداختم. پدر مرحومم نیز بیدار می‌شد و گاهگاه با دایره تال می‌گرفت و مرا رهنمایی می‌کرد.

مردی شیک پوش:

استاد سرآهنگ گفت پدرم در هنگام جوانی لباس نهایت شیک و مدرن به تن می‌کرد و از جوانان شیک پوش کابل بود ولی هیچ­گاه به مردم ناز نمی‌فروخت و در مقابل همه­ گان با فروتنی و خلوص نیت رفتار می‌کرد.

موسیقی سرحد ندارد:

وقتی از استاد سرآهنگ پرسیدم پدر شما راجع به موسیقی ملی ما چه عقیده داشت، وی گفت استاد مرحوم معتقد بود موسیقی سرحد ندارد. وی می‌گفت اساساً دو نوع موسیقی وجود دارد. موسیقی غربی و موسیقی شرقی و دیگر رشته‌های موسیقی از این دو اساس نشأت می‌کند. موسیقی‌های ملی ما در حقیقت موسیقی محلی است و باید از مجموع آن یک موسیقی ملی را انتخاب کنیم و این انتخاب کاری است نهایت دشوار.

فلم های صامت را جان می­داد:

استاد سرآهنگ در اخیر گفت پدرم در موسیقی غربی نیز مهارت داشت چنان که وقتی فلم‌های صامت در کابل نمایش داده می‌شد پدرم با کمک فرخ افندی و چاچه محمود ارکستر آن را اداره می‌کرد و با موسیقی، فلم‌های صامت را جان می‌داد و هیجانات فلم‌ها را درست مانند فلم‌های صدادار امروز با صدای موسیقی تبارز می‌داد.

استاد در غربت جان سپرد:

وقتی از استاد سرآهنگ پرسیدم آیا پدر مرحوم شما از نگاه مادی غنی بود، وی با تأثر گفت نی، متأسفانه استاد با تمام هنر و لیاقتش حتا صاحب یک منزل شخصی نبود. در این خانۀ کرایی در آغوش من جان سپرد. وقتی پس از این مصاحبه به طرف دفتر روان بودم واقعاً تأسف می‌خوردم که مردی هشتاد و پنج سال عمر گران خود را در راه تدریس و ذوق مردم سپری می‌کند عاقبت از مال دنیا کوچکترین بهره نمی‌برد و بالاخره در این فکر شدم آیا حکومت برای کمک با سایر موسیقیدانان کشور یک صندوق امدادی را در نظر خواهد گرفت تا به آنان از لحاظ مادی کمکی به عمل آید و مانند استاد اواخر زنده­گی را در غربت سپری نکنند. بالاخره به این دل خوش کردم که اگر استاد از نگاه مادی غریب بود از نگاه معنا فقیر نبود و تا هنر او زنده است خودش نیز زنده است و هنرمند مرگ ندارد زیرا هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق!

متنی که میخواهید برای جستجو وارد کرده و دکمه جستجو را فشار دهید. برای لغو دکمه ESC را فشار دهید.

بازگشت به بالا