زین قلزم حیرت حبابی گر نکرد، مجلۀ ژوندون، ۱۳۵۹ خورشیدی

استاد سرآهنگ در آغوش خانواده­ ای دانش­ پرور پا به عرصۀ وجود گذاشت. پدرش استاد غلام حسین از دانشمندان به نام دورۀ خود در موسیقی کلاسیک هند بود که اساسات علمی موسیقی مکتب امیر خسرو دهلوی را آموخت و خود شاگردان فراوانی را در این رشته به تربیه گرفت.

استاد سرآهنگ نخست زیر دست پدرش به آموزش موسیقی پرداخت و آن گاه که در صنف هشتم درس می‌خواند به کوشش پدر که استعداد شگرفش را در زمینۀ موسیقی به شناخت گرفته بود، عازم کشور هند گردید و مدت شانزده سال تمام را زیر دست استاد عاشق علی خان که یکی از چهره­‌های شناخته شده و دانشمند به نام آن کشور بود به آموزش موسیقی کلاسیک به شکل علمی آن پرداخت تا خود به درجۀ استادی رسید و وارد کشور خویش افغانستان شد. وی از بیست سال به اینسو در مسابقات بزرگ کشور هند که در زمینۀ موسیقی کلاسیک و با شرکت شناخته شده ترین استادان و دانشمندان بدان رشته دایر می‌گردد اشتراک کرده و مدال‌ها و عناوین فراوانی را از این مسابقات به دست آورده است که “سرتاج ­موسیقی” از پوهنتون/دانشگاه اله آباد، “کوه بلند موسیقی” از پوهنتون/دانشگاه چندی­گر، “بابای موسیقی” از پوهنتون/دانشگاه بمبئی، و عنوان‌های “دکتوری، ماستری و پروفیسوری” از پوهنتون/دانشگاه کلکته در این شمار است.

استاد سرآهنگ هم چنین بیست و یک مدال طلا تا کنون به دست آورده که هفده مدال از کشور هند، دو مدال از کشور پاکستان، یک مدال از شاروالی/شهرداری کابل و یک مدال نیز از رادیو افغانستان می‌باشد.

وی مؤلف رسالۀ «قانون طرب» می‌باشد که در زمینۀ اساسات علمی موسیقی کلاسیک هند به نگارش آمده و تا کنون شاگردان زیادی را در این رشته زیر تربیه و آموزش گرفته است.

استاد سرآهنگ از بیدلیست‌های کابل بوده و بیشتر سروده‌های همین شاعر را به آواز می‌خواند[۱].

***

استاد سرآهنگ را در خانه­ اش دیدار می‌کنیم. خانه ­ای که برای رسیدن به آن باید چند کوچۀ پر گرد و خاک و دارای جوی‌های لوش پُرِ عقبِ مسجد جامع چمن گذر شود. وقتی دروازه منزلش را که با رهنمایی چند طفل و نوجوان یافته ­ام، می‌کوبم، پسر بچۀ ده دوازده ساله درب را به رویم می‌کشاید و بی‌آن که حرفی به من بگوید از همان جا صدا می‌کند که از مجله ژوندون آمده است و چند لحظه بعد استاد که معلوم می‌شود به اساس وعدۀ قبلی در انتظارم بوده است، برایم خوش­ آمدید می‌گوید و دروازه اتاقی را به رویم می‌کشاید. استاد برای چند لحظه مرا تنها می‌گذارد و من نگاهم به روی فرش، دیوار‌ها، قفسه‌ها، قاب‌های عکس الماری و هر آن چه در اتاق به چشم می‌خورد خیره می‌ماند؛ چرا که این‌ها در مجموع نمایی از سطح زنده­ گی و مقدار رفاهی است که استاد توانسته است در برابر سال‌ها زحمت کشی و ده‌ها افتخار معنویی که برای مردم خود ارمغان داده است به دست آورده….

در فضای اتاق غروری در فقر نشسته موج می‌زند، قاب‌های عکس که هر کدام خاطره و یادبودی از زنده ­گی استاد و یا نشان‌های افتخار وی را در آغوش کشیده‌اند  روی دیوار‌های که رنگ سپید آن به مرور به زردی گراییده است، خود نمایی دارند و گلیم ­هایی که در گذشته خوش رنگ بوده‌اند با نقش‌های زیبای خود روی کف اتاق افتاده است و چار طرف اتاق توشک/دوشک‌ها و پشتی‌ها جا گرفته ­اند.

استاد وارد اتاق می‌گردد و ظرف چای را پیش رویم قرار می‌دهد. خسته به نظر می‌آید و نفس تنگی آزارش می‌دهد. روی توشک در کنارم می‌نشیند و چای تعارفم می‌کند. گفت و شنود را با وی آغاز می‌کنم و می‌پرسم:

استاد در جدل‌ها و گفت و شنود هایی که موسیقی­دانان و یا دست اندرکاران موسیقی در مطبوعات و یا رادیو به عمل می‌آورند، ما در بارۀ موسیقی افغانستان با دو نظر متفاوت روبرو هستیم. نخست این که موسیقی کشور ما چه در شکل بومی و چه در شکل کلاسیک خود از موسیقی هند مایه و ریشه دارد و نمی‌توان آن را موسیقی با خصوصیات مستقل به شناخت گرفت و دیگر این که موسیقی کلاسیک هند اساساً در کشور ما زاده شده و بعد به وسیلۀ امیر خسرو دهلوی به هند انتقال یافته و در آن جا با توجه با این که موسیقی جزء مراسم مذهبی به شمار می‌آید زمینۀ رشد و انکشاف فراوان یافته و به موقف امروزی خود رسیده است.

در حالی که در این جا شرایط به گونه ­ای بوده که عقاید مردم مانع شکوفایی آن شده که در هر دو گونۀ این نظرات آمیخته­ گی موسیقی افغانستان و هند تأکید می‌گردد، نظر شما در این زمینه چیست و کدام نظر را در مورد یاد شده قبول دارید؟

امیر خسرو دهلوی یک نوع خاص موسیقی را اختراع کرده است که “خیال” نامیده می‌شود و پیش از این سبک و یا مکتب در هند، نوعی موسیقی رواج داشت که “دهرپت” نامیده می‌شد و بیشتر موسیقی رزمی‌بود. موسیقیی که شامل آوازخوانی هایی از فتوحات جنگی و مدحیه‌ها و گاهی هم اجرای اشعار مذهبی می‌گردید که کمتر مورد علاقۀ مردم عوام قرار می‌گرفت و بیشتر درباری بود- یعنی راجا‌ها و حکام و امرا آن را دوست داشتند.

امیر خسرو این شکل موسیقی را بزمی ساخت و اشعار عاشقانه را در موسیقی، جانشین شعر‌های حماسی و رزمی قرار داد که تا امروز هم همین روش در یک سیر تکاملی اساسات موسیقی کلاسیک هند را می‌سازد. البته بعد از امیر خسرو سبک‌ها و راگ‌های دیگری هم مانند راگ غارا، سُر پردا، و زیلیف اختراع گردید که در انکشاف موسیقی نقش عمده دارد.

-موسیقی بزمی که امیر خسرو دهلوی به قول شما مخترع آن است آیا به هیچ وجه از موسیقی بومی افغانی که در آن وقت میان مردم ما رایج بوده است مایه نگرفته و امیر خسرو آن را با خصوصیاتی کاملاً مستقل عرضه داشته است. در این صورت راه موسیقی افغانستان از هند جدا می‌شود. شما این نظر را قبول دارید؟

-ما اساساً با دو نوع موسیقی روبرو هستیم. موسیقی غربی و موسیقی شرقی. موسیقی شرق به خاطر زمینه‌های مشترک فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی در کشور‌های این منطقه ریشه‌های موسیقی لسان نیز مشترک است. همان گونه که این مورد در کشور‌های غرب و موسیقی غربی نیز صادق می‌باشد، اما این گفته هرگز معنی آن را ندارد که اساس‌های موسیقی ما در سبک امیر خسرو دهلوی وارد هند شده باشد. موسیقی مرز ندارد، اما خصوصیات زنده­ گی جمعی هر جامعه در شکل‌های آن تبارز می‌کند. درست مثل چند دریا که از منبع واحدی سرچشمه گرفته باشند، اما راه هر کدام جدا باشد. در زمان امیر خسرو دهلوی موسیقی افغانستان از خصوصیات جداگانۀ بومی و محلی برخوردار بود و موسیقی هند از ضوابطی دیگر؛ اما ریشه‌ها در نهایت به هم می‌پیوست همان طور که اکنون هم همین طور است و همیشه همین طور خواهد بود.

امیر خسرو دهلوی فقط با ابتکارات خود توانست سبک نوی را ایجاد کند و موسیقی رزمی و مذهبی را به موسیقی بزمی و عاشقانه بدل سازد و او که خود موسیقی را به شکل علمی آن در هند فرا گرفت نمی‌توانست موسیقی افغانی را با خود به هند ببرد. کشوری که سه هزار سال پیش از امیر خسرو دهلوی موسیقی داشته است و این موسیقی همگام با سیر تکامی جامعۀ هند و همراه با دگرگونی‌های فرهنگی و اجتماعی آن راه رشد و کمال خود را پیموده است، اما پاسخ به این پرسش که ریشه‌ها چگونه به وجود آمده‌اند  مشکل است، چرا که ریشه‌های هنر بومی هر قوم به ریشه‌های فرهنگی آن قوم می‌رسد. موسیقی از روزی که انسان در تاریخ وجود داشته است همراه انسان بوده منتها به اشکال کاملا بومی و غیر علمی و رسیدن به این ریشه‌ها اگر محال نباشد غیر ممکن می‌نماید.

-برخی از مسوولان امور موسیقی کشور در گفت و شنود‌های اختصاصی خود با ژوندون این طور ابراز نظر کرده‌اند  که ما در زمینۀ موسیقی کلاسیک هند استادی نداریم که بتواند شاگردان مکتب موزیک را تدریس کند. آن‌ها مدعی هستند که خوب نواختن، خوب خواندن و خوب فهمیدن در موسیقی هرگز معنای این را ندارد که شخص معلم خوب هم باشد. این گفته‌ها و اظهار نظر‌ها چقدر از نظر شما درست یا نادرست است؟

-نخیر، این گفته‌ها نه تنها درست نیست بلکه مقداری غرض­آلود هم است. البته استادان موسیقی کلاسیک هند هیچ وقت به خود اجازه نمی‌دهند در مکتب موزیک درس بدهند چرا که آموزش موسیقی کلاسیک باید از خُرد سالی و از سن هفت­ساله ­گی آغاز گردد و چند ده سال دوام آورد. در حالی که شاملان مکتب موزیک از یکسو بزرگسالان‌اند  و از سوی دیگر مدت آموزش در این مکتب آن قدر کوتاه مدت است که حتا برای آموختن ابتدایی ترین اساسات موسیقی کلاسیک هم کفایت نمی‌کند. معیار‌های آموزشی در موسیقی کلاسیک هند و آن چه که در مکتب موزیک مورد قبول می‌باشد فرق می‌کند. یک شاگرد موسیقی نوع کلاسیک علاوه از داشتن استعداد و آواز خوب و رهنمایی خوب باید فرصت کافی هم برای مشق و تمرین داشته باشد. در “رتناگر” که یکی از تالیفات مهم در زمینۀ هنر موسیقی است گفته شده است که برای فراگیری موسیقی کلاسیک به شکل کاملاً علمی یکصد و پنجاه سال عمر لازم است تا علاقه­مند موسیقی پنجاه سال بیاموزد، پنجاه سال مشق کند و پنجاه سال هم بنوازد و به این حساب فقط استعداد‌های شگرف و خلاق قادر خواهد بود موسیقی را در اساس و علمی بیاموزند.

شاگرد موسیقی کلاسیک هند باید با انواع راگ‌های هفت سوره، شش سوره و پنج سوره آشنا گردد و سور‌های وادی، سم وادی، آن وادی، دی وادی، گره، انش، تار، مندر، نیاز، آب نیاز، سه نیاز، در نیاز، الکهن، و ابهیاس را به خوبی بیاموزد. در دوره و مدت کم درسی مکتب موزیک این امکان وجود ندارد.

-آیا از شما دعوت شده است که در مکتب موزیک درس بدهید؟

-خیر. نه آن‌ها از من دعوت به عمل آورده‌اند  و نه هم من می‌توانم در صورتی که چنین پیشنهادی صورت گیرد آن را بپذیرم.

-چرا؟

-من که دلیلش را قبلاً به شما گفتم. شاگرد موسیقی کلاسیک باید آموزش را از هفت ساله­ گی شروع کند و آن هم با ضوابط و شرایطی خاص.

-موسیقی محلی افغانستان از نظر شما استقلال دارد و یا از موسیقی هند مایه پذیر می‌باشد؟

-تمام اشکال موسیقی افغانی زیر سور‌های موسیقی هند می‌آید.

-اکثراً عقیده دارند که مرحوم استاد قاسم بنیانگذار یک مکتب تازه موسیقی در افغانستان می‌باشد. شما این نظر را می‌پذیرید؟

-به این سوال شما جواب داده نمی‌توانم.

-نمی‌توانید یا نمی‌خواهید؟

-نمی‌خواهم.

-نظر شما دربارۀ موسیقی رایج نوع غربی در کشور ما چه می‌باشد؟

-پیروان این سبک فقط تقلید می‌کنند. تقلید بدون آگاهی؛ اجازه بدهید در این زمینه برای شما قصه ­ای حکایت کنم. در گذشته‌ها معمول بود که استادان آواز در روز‌های عید به خانه‌های امرا می‌رفتند و به اجرای موسیقی می‌پرداختند. در یکی از همین مجالس که مرحوم استاد قاسم در خانۀ یکی از شخصیت‌های بزرگ سیاسی وقت پارچه راگی را اجرا می‌کرد همه زیر تأثیر آمده بودند و نایب حکومت هم کله­ گک می‌زد. آن شخصیت سیاسی که می‌دانست نایب از موسیقی نه چیزی می‌داند و نه لذت می‌برد ازو پرسید: تو می‌دانی استاد چه را می‌نوازد؟ نایب جواب داد خیر، و شخصیت سیاسی باز پرسید: پس چرا کله گک می‌زنی؟ نایب جواب داد: همه می‌زنند، من هم می‌زنم.

اکنون موسیقی نوع غربی در کشور ما هم به همین وضع افتاده است. یک عده کسانی که نه مطالعه دارند، نه آگاهی و نه هم فهم موسیقی؛ طوطی­ وار آوازی را تقلید می‌کنند و یا قطعه ­ای از این جا و قطعه­ ای از آن جا می‌گیرند و آن را مسخ می‌کنند و با آمیزش غلط خود کیفیت آن را از بین می‌برند و نامش را می‌گذارند کمپوز؛ و دیگران هم که آن را می‌شنوند برای آن که از مُد روز عقب نیفتند کله ­گک نایبانه می‌زنند و اسم خود را می‌گذارند موسیقی شناس و غیره. در حالی که موسیقی غرب هم از خود ضوابطی دارد و معیار‌ها و استعداد کار دارد و زحمت ­کشی و آشنا شدن با اساسات موسیقی و آموزش آن و سال‌ها مشق و تمرین کردن که این پیروان غرب زده ره صد ساله را یک شبه پیموده و به هیچ یک از این اصول نه پایبندی دارند و نه هم خود را زحمت پایبند بودن به آن را می‌دهند.

-با این همه نابسامانی که شامل حال موسیقی معاصر ماست، چه باید کرد که آن را از خطر رکود و توقف و دنباله روی حفظ کنیم؟

-اگر منظور شما موسیقی نوع غربی است که من در آن مطالعه ندارم و شما هم بهتر است کسی را بیابید که در این زمینه صلاحیت حرف زدن را داشته باشد؛ اما اگر منظور موسیقی کلاسیک هند است، باید استعداد‌ها کاوش گردد، مکاتب خاصی گشایش داده شود و کودکان از سن هفت ساله­ گی آموزش موسیقی را در این مکاتب شروع کنند. همکاری استادان موسیقی برای تدریس جلب گردد و شاگرد موسیقی هم جز آموختن موسیقی کاری نداشته باشد.

-شما بیشتر و حتا اکثراً اشعار بیدل را به آواز می‌خوانید، چرا؟

-جواب شما را از زبان خود بیدل می‌دهم که می‌گوید:

غیر من زین قلزم حیرت حبابی گل نکرد

عالمی صاحبدل است اما کسی بیدل نشد

 

-یعنی می‌خواهید ادعا کنید که هیچ شاعری به پای بیدل نمی‌رسد؟

-همین طور است.

-با چه دلیلی؟

-بیدل زیبایی سخن را به اوج خود می‌رساند. در شعر او لفظ و معنا و مفاهیم شعری و بدیع و بیان همه تازه و بکر است و تشبیهات شعری او خاص خود اوست.

-اما عده ای این طور ادعا دارند که شعر بیدل گنگ است.

-آن‌ها در شعر مطالعه ندارند و زبان بیدل را نمی‌فهمند.

-چقدر از اشعار بیدل را حفظ دارید؟

-اگر حافظه یاری دهد تقریباً بیشتر آن را.

-می‌توانید به صورت مقایسوی برتری شعر بیدل را مثلا از شعر حافظ و یا مولانای بلخ ثابت کنید. البته منظور کاربرد کلمات در شعر و آوردن تشبیهات ناب در آن است که شما آن را از خصوصیات شعر بیدل می‌شناسید؟

-من خودم را در این چنین بحثی خورد می‌دانم. اما اگر شما بخواهید می‌توانید در این زمینه با استادم عبدالحمید صحبت کنید.

-شما در افغانستان چه کسانی را در موسیقی کلاسیک هند استاد می‌دانید؟

-استاد هاشم و استاد محمد عمر هم در رباب.

-و در آواز؟

-هیچ کس.

-حتا خود شما؟

-من به استثنای خودم منظورم بود. گرچه از نظر خودم، من هم هنوز احتیاج به آموختن دارم.

-تا کی؟

-تا زمان مرگ، حتا اگر صد سال بعد باشد.

-خیلی‌ها عقیده دارند که موسیقی کلاسیک موسیقیی است درباری و در خدمت دربار، شما این نظر را قبول دارید؟

-نخیر، موسیقی شاه و گدا نمی‌شناسد و موسیقدان واقعی هیچ وقت در خدمت هیچ کس جز هنر خود در نمی‌آید. این دربار است که محتاج موسیقی است و نه موسیقی محتاج دربار. می‌گویند یکی از راجا‌های بلند پایۀ هند زمانی از محراب خان استاد بزرگ موسیقی که هیچ وقت به دربار او نمی‌رفت خواهش کرد که در مجلس او شرکت جوید و آواز بخواند. استاد موسیقی از راجا پرسید، اگر او حاضر گردد در مجلس او آواز خوانی کند چه چیزی برایش داده می‌شود؟ و راجا بی‌مهابا تاج از سر برداشت و پیش روی محراب خان گذاشت؛ اما استاد در جواب گفت: من به دو گوش شنوا و مقداری فهم موسیقی در شنوندۀ آواز خود ضرورت دارم و تاج تو نه گوش دارد و نه هم فهم. این را گفت و راه خود را گرفت و رفت. هر موسیقیدان واقعی هم باید همین طور باشد.

-می‌گویند شما را عشق به موسیقی کشاند. عشق شما را در خود گم کرد. عشق به شما استادی بخشید و با قدرت عشق است که شما زنده­گی می‌کنید. اما این عشق، عشق ناکام بوده است و دست شما هرگز به دامان معشوقه نرسیده، آیا این سخن درست است؟

-بلی: وجود آدمی از عشق می‌رسد به کمال – گر این کمال نداری، کمال نقصان است

-منظور شما کدام عشق است؟

-عشق واقعی؛ عشقی که عاشق پروانه وار بسوزد و در پی کمال مطلوب باشد وگر نه عشق‌های مجازی همه هوس است و زود گذر و کم دوام.

-از نظر شما عارفان و صوفیان چه نقشی روی موسیقی داشته اند؟

-در کشور‌های اسلامی موسیقی وارد طریقت گردیده، امروز بزرگترین استادان موسیقی هند از مسلمانان می‌باشند و غالباً پیرو طریقت؛ موسیقی قوالی که نوعی از موسیقی صوفیانه است و به وسیلۀ امیر خسرو دهلوی ابداع شد. به حمد و ثناخوانی می‌پردازد و رنگ مذهبی دارد. بنابر این طریقت در انکشاف موسیقی نقش بزرگ داشته است.

-شما خود تان هم پیرو طریقت می‌باشید؟

-بلی. عمر من در خانقاه‌ها گذشته است و هر چه یافته ام از برکت همین مراجع بوده است. چرا که تأثیر از فقر گرفته می‌شود و علم از استاد.

-در مجموع چقدر آهنگ دارید؟

-حسابش را ندارم. من هر بار تازه خوانده ام و یک طرز و یک پارچه کلاسیک را به صد‌ها نوع خوانده ام و می‌خوانم.

-چرا موسیقی کلاسیک هند مانند موسیقی غربی نوت ندارد؟

-نوت دارد اما چون خلاف موسیقی غربی ساحۀ وسیع دارند از نوت کمتر استفاده می‌گردد.

-شما پیشتر گفتید که موسیقی شرقی ریشه‌های مشترک دارد اما فقط از سه کشور هند، پاکستان و افغانستان نام گرفتید. آیا از نظر شما موسیقی ایران و ترک و عرب شامل این دسته بندی نمی‌گردد؟

-چرا، در موسیقی همه این کشور‌ها سور‌ها مشترک است. فقط شکل اجرا فرق می‌کند.

-در میان شاگردان شما چه کسی می‌تواند جای شما را در موسیقی بگیرد؟

-من در داخل کشور شاگردان زیادی داشته ام اما متأسفانه هیچ کدام نتوانستند آن را دوام دهند، اما در هند شاگردی دارم به نام “شودیو رای” که از پوهنتون/دانشگاه اله آباد پروفیسوری دارد و تدریس می‌کند. این شاگرد من می‌تواند به درجۀ استادی برسد.

-خوب استاد سرآهنگ از جانب ژوندون از شما تشکر می‌کنم که وقت خود را در اختیار ما گذاشتید و حاضر شدید این گفت و شنود را به عمل آورید تا دیدار دیگر الله یار می‌گویم و خداحافظ.

-من هم از شما و ژوندن سپاس دارم و خواهشی هم.

-بفرمایید!

-این که حرف هایم را مانند برخی از نامه نگاران مطبوعات مسخ نکنید و به جای من شما صحبت نکنید. بگذارید حرف‌های خودم به چاپ برسد و نه آن چه که میل شماست.

-چشم استاد قول می‌دهم. این روش ژوندون است که گفته‌ها را با نثری که خود دوست دارد نشر کند، اما ماهیت آن را تغییر ندهد.

-متشکرم.

خداحافظ[۲]

 

یادداشت ها:

[۱] مقدمۀ ر. دریا، خبرنگار مجلۀ ژوندون کابل بر مصاحبۀ استاد سرآهنگ

[۲]  مجلۀ ژوندون، مصاحبه از ر. دریا، سال ۱۳۵۹ خورشیدی

متنی که میخواهید برای جستجو وارد کرده و دکمه جستجو را فشار دهید. برای لغو دکمه ESC را فشار دهید.

بازگشت به بالا